فرزند فرزانه فرارود

استاد لایق شیر علی (1941-2000) شاعر و شخصیت فرزانه و نکونام تاجیک که 20 ماه مي سال جاری ميلادي هفتادمين سالگرد تولد اوست، از چهره‌های به نام و سرشناس تاجیکستان بود که با اشعار غرّا و میهن‌دوستانه و میهن‌پرستانه خویش فضای ادبی سال‌های 60 و 70 میلادی قرن گذشته تاجیکستان را متحول کرد و آن را از یکنواختی بیرون آورد. استاد لایق در زمان شوروی که شعر تاجیکستان و کلیه کشورهای سابق شوروی تحت تاثیر شعر روسی قرار داشتند، با انگیزه و احساس ملی‌گرایانه و وطن‌دوستانه وارد ادبیات شد. وی از چاپ نخستین مجموعه اشعارش” سرِ سبز” تا مجموعه‌های بعدی- “ساحل‌ها”، “نوشباد”، “ریزه باران”، “جام سرشار”، “من و دریا”، “دست دعای مادر”، “اول و آخر عشق”،”خانه دل”،” فریاد بی‌فریادرس” همین احساس ایران دوستی و وحدت فارسی‌زبانان و گرایش به ارزش‌های ملّی و سنّت‌پرستی را تا پایان عمر ادامه داد و این انگیزه در سراپای اشعارش به وضوح مشهود است.
استاد لایق با تبحّر عمیق و دانش ژرف و آشنايی با تاریخ پر فراز و نشیب گذشته ملت خود ابتدا به تصویر سیمای چهره‌های ملّی تاریخ و ادبیات ایرانی- اسماعیل سامانی، احمد دانش، باباجان غفوروف، صدرالدّین عینی، میرزا تورسون زاده، ساتم الوغ‌زاده و بزرگان عالم شمول فارسی‌گوی، حافظ، خیام، سعدی، فردوسی، رودکی، بوعلی و … پرداخت و مردم آگاه تاجیک که تشنه این موضوعات بودند اشعار گران‌مایه او را حفظ می‌کردند و کتاب‌های او در مدت کوتاه به فروش می‌رسیدند. لایق شیرعلی در سلسله اشعار” الهام از شاهنامه” با مطالعه عمیق و موشکافانه این شاه اثر بی‌زوال بار دیگر به واکاوی آرمان‌های عالی سخنسرای طوس دست زد و آنها را در قالب و سبک جدید و تازه به قلم آورد و در پیرایه بی‌آلایش نظم وارد نمود. او در این سلسله که شامل 10 شعر با عناوین ” پسر هژدهم کاوه”،”روح رخش”،” غرور رستم”،” پشتیبانی”، “گریه کاوه بر هفده پسرش”،” نوحه تهمینه بر مرگ سهراب”،” آخرین نبرد رستم”، “ارواح دامن گیر”،” فردوس و تیمور” و “وصیت فردوسی” می‌باشد و در رباعیات شیرین خود به بازتاب این موضوع می پردازد. شاعر در شعر “غرور رستم” به ستایش این دلاور کارزارها و جهان پهلوان شکست ناپذیر و قهرمان مورد علاقه سراینده شاهنامه می‌پردازد و از زبان او می‌سراید:
من گردن عداوت شیطان شکسته‌ام
من مهره سیاست شاهان شکسته‌ام
با گُرز تابدار خود پیروز بوده‌ام
با مُشت آبدار خود سندان شکسته‌ام
در تصویر استاد لایق رستم در عمر گران‌مایه خود تنها یک بار با شکست مواجه شده و آن هم زمانی بود که بر اثر زخمی شدن پسرش با دستان خود  به خاطر دفاع از ایران برای نجات فرزندش از کاووس نوش‌دارو خواست که  کاووس سنگ‌دل این تنها تقاضای او را رد کرد و ناجی و حامی خود را نادیده انگاشت و این جاست که غریو شاعر تاجیک به فلک‌ می‌پیچد و نوحه سر می‌دهد و کاووس را به باد انتقاد می‌گیرد:
این اولین شکست من در کارزارها
از دست توست، از دل بی مدّعای توست
پیروزی از من است و ز ایران زنده دل
نفرین من به هستی بی‌متّکای توست
با این همه دلاوری، دانستم عاقبت
دردی نمی‌کشد مرا، بی‌دردی می‌کُشد
مردانگی است هر کجا پیروز می‌شوم
مردی نمی‌کشد مرا، نامردی می‌کُشد.


شاعر تاجیک بر این باور است که هر جا فرهنگ و تمدّن و اندیشه ایرانی نفوذ دارد و جوانه‌ای از این درخت تنومند بررسته آنجا مرز ایران است و همانند فردوسی که با افتخار می‌گفت:
همه جای ایران سرای من است
که نیک و بدش از برای من است
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که ایران به دشمن دهیم
او نیز سرزمین ایران را تنها قلمرو ایران کنونی و تاجیکستان و افغانستان که در واقع سه کشور فارسی زبانند و وارث آن تمدّن عالم گیرند، نمی‌داند بلکه معتقد است ایران آن جاست که اندیشه و افکار ایرانی بر آن رسوخ کرده باشد و او در شعر ” روح رخش” این معنی را در نهایت ظرافت و بلاغت به قلم می‌دهد و روح اندیشه تابناک گوینده شاهنامه شاهوار را به روح بی‌گزند رخش رستم مشابه می‌کند:
از فضای ملک ایران
تا فضای ملک توران
از سیستان تا کوهستان
از خراسان تا بدخشان
از فضای لاجورد ملک خاور
تا فضای نیل فام باختر
بال هایش غرق نور صبح گاهی
چشم هایش چشمه نور الهی
می‌پرد روحی درخشان
همچو روح پاک ایران


لایق ضمن ارایه این اندیشه‌های شاعرانه رستم فردوسی را دلاور بی‌بدیل می‌داند که تاریخ نمونه‌اي مانند او را ندیده است:
در همه ایران و توران
هم نبرد رستم دستان کسی نیست
هم بر و هم باز او در روی دنیا
از تمام زاده انسان کسی نیست
خامه فردوسی تا باشد مددکار
پشتیبانی تا کند با سحر نیروی سخن
هیچ کس بر رستم دستان او
هیچ گه پیروز نتواند شدن!


لایق با آن همه دانش و تسلطی که بر تاریخ و ادبیات فارسی دارد خامه سحر‌آفرین خود را جولان می‌دهد و کوه البرز را که نماد عظمت و شکوه است، مانای منبر گویندگان بلند آوازه فارسی می‌داند که در این منبر بلند حرف و اندیشه‌های بلند گفته‌اند و شاعر در ادامه شرق را مهد تمدن و شعر و شعور می‌داند:
ای شرق تو ابتدای خط و قلمی
دروازه آفتاب زرین علمی
البرز! تو یا عابده فردوسی
یا منبر شعر و شاعران عجمی!
لایق به خوبی می‌دانست که جامعه تاجیک برای مطالعه و شنیدن چنین اشعار نیاز شدید دارد و تلاش می‌کرد عطش آنها را تا حدّی فرد نشاند. این انگیزه شاعر با مرور ایام افزایش می‌یافت و شاعر خوب درک کرده بود که شاهنامه فردوسی در دوران شوروی علی رغم محدودیت‌های مذهبی و ملی جایگاه مناسب داشت و سردمداران دولت شوروی موفق نشدند از این اشتیاق مردم جلوگیری کنند. محافل شاهنامه‌خوانی همچنان در جامعه تاجیک از رشد چشمگیری برخوردار بود و استاد لایق یکی از راویان فعال در محفل شاهنامه‌خوانی رادیو تاجیکستان که توسط سه راوی از ایران، تاجیکستان و افغانستان صورت می‌گرفت بود و كارهاي وي هنوز هم در آرشیو رادیو تاجیکستان محفوظ است. استاد لایق در سال‌های پایانی عمر نقطه اوج این احساس ایران دوستی و ایران‌پرستی را نشان داد و شعر “ریشه من، اصل من” را سرود:
ریشه من، منشا اجداد من
اصل من، ایران من، بنیاد من
جان ما چون رشته دو بافت است
بافت من، این تار و پود یاد من
گر نباشی سینه ما می‌درد
دشمن ایمان من، جلاد من
چند غافل ماندی از درد دلم
یک توئی امروز هم فریاد من
بعد سامانی مرا سامان نماند
باد برکف شد هنرآباد من
از ورارود این همه غافل مباش
دست رستم باز بر امداد من
ما همه جمع پریشان تواییم
ای تو هم سرواده و سرواد من
هر در تو مصدر لفظ دری است
مکتب من، مذهب من، داد من
تا به درگاه ابد خواهد رسید
مثنوی و شاهنامه زاد من
خامی ما را تو خواهی پُخته کرد
کوره من، کاوه حدّاد من
در تو می‌بینم کمال آل خویش
ای ز صد سال ازل همزاد من
در تو می‌پیچم چو گُل بر بوته ای
خانه ایمان من، میعاد من!


شاعران که معمولا زبان گویای هر ملّت و قوم محسوب می‌شوند، قبل از همه درد و داغ مردم را با دل دردمند خویش احساس می‌کنند و این درد است که شاعر را به سرودن چکامه و درد نامه فرا می‌خواند. استاد لایق از بي‌توجهي برخی هم‌وطنان به زبان فارسي و بی‌احترامی و اجر نگذاشتن به آن، از فراموش شدن سنّت و آداب نیاکان، از بی‌سوادی و ناآگاهی مغروران پر حرف که تنها کارشان افتخار بی‌پایه و اساس بود، به خروش می‌آمد و بر آنها با خامه فولاد شکافش می‌تاخت:
مُلک سنگستان و ما بی‌سنگریم
سر به سردار و ما بی‌سروریم
فخر ما باشد سر بام جهان
خاک بر سرمان که بی‌بام و دریم
صاحب سر چشمه‌ایم و تشنه‌ایم
صاحب گنجینه‌ایم و ابتریم
کاوه کو و کوره آهنگری‌اش
مانده مشتی نیمه جان سوزن گریم
دیگری گیرد گریبان فلک
ما گریبان خودی را می‌گیریم
در محل بازی مثل گردیده‌ایم
گر چه پیوند کیانی گوهریم
ره نجُسته تا دل خلق دیار
تا دل مسکاو صد ره می‌بریم
تاجیک و ایرانی و افغان چرا؟
ما در این دنیا که از یک مادریم
روز و شب بیدار شمس خاوران
ما ز خواب آلودگان خاوریم
حضرت اقبال بر ما بد مگیر
ما اگر در خواب سکته اندریم
“خیز از خواب گران” گفتی ولی
در سمرقند همچنان بی‌منبریم
در بخارائی که درگاه دری است
با دری گفتاری بیرون از دریم
ریزه ریزه، شرحه شرحه جسم و جان
بار ملّت را کجا هم می‌بریم؟
ما کِیانیم؟ از کَیانیم؟ عاصفا
تاجداران گدای افسریم.


علاوه بر اين، استاد لایق بهترین اشعار غنائی را در ادبیات فارسی زبان آسیاي مركزي سرود که در آنها موضوع وطن، خودشناسی، خودسازی، اخلاق و رشد معنویات جایگاه رفیع دارد و ویژگی دیگر هنر این ملک‌الشعرای ورارود در قرن بیست، صمیمانه‌ترین اشعار و غزل‌ها را در ستایش مادر سرود و “مادرد نامه ” او یکی از صفحات زرین میراث او محسوب می‌گردد. جدا از این استاد لایق ده‌ها واژه و ترکیب فارسی قدیمي را توسط چکامه‌های ماندگارش وارد ادبیات جدید فارسی آسیای مرکزی نمود و خود نیز که زبان فارسی را به خوبي مي‌دانست و تقریبا تمامی فرهنگ و لغت‌نامه‌های گذشته و معاصر را مطالعه نموده بود، چندین واژه و کلمه را ساخت. وي در سال‌هایی که ریاست بنیاد زبان فارسی تاجیکی را در تاجیکستان بر عهده داشت، بر گسترش فرهنگ نوین و اجر نهادن بر زحمت و تلاش این طایفه اقدام‌های ماندگار انجام داد و با تشویق مستقیم او چندین فرهنگ لغت قدیمی فارسی با الفبای سيريلیک تاجیکی ترجمه و در خدمت خوانندگان تاجیک قرار گرفت.
استاد لایق در آخرین مجموعه اشعار خویش- “فریاد بی‌فریادرس” به موضوع جنگ داخلي تاجیکستان (1992-1997) پرداخت و با قلم خود علیه جهالت و رضالت کمانداران و قاتلان تاخت و بر اثر بی‌فرهنگی و فریفته شدن بر اغوای دشمنان برادر خون برادر را ریخت و ده‌ها نفر کشته و بی‌خانمان شدند. در مجموع استاد لایق دردنامه قوم خویش را سرود و در سراپای آثارش چه نظم و چه نثر و در مقالات و رسالاتش هرگز از این مهم يعني شناخت خود و پیوند با  هم‌زبانان دوری نورزید و در امر خودشناسی و خودسازی ملت نقش منحصر به فرد دارد. 20 مي سال 2010 میلادی از تولد این ستاره تابناک ادب ورارود که او را می‌توان فرزند بزرگ ایران زمین خواند، هفتاد سال می‌گذرد و این مطلب مختصر اداي دِيني بود به پاس خدمات او. یادش گرامی و خانه آخرتش آباد باد!

نويسنده: شاه‌منصور شاه‌میرزا، ادب‌پژوه تاجیک  –  برگرفته از سایت ایراس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *