فعالیت نهادهای مدنی در شرایط کنونی

علیرضا علوی تبار، فعال سیاسی و روزنامه نگار در سخنرانی اخیر خود در اصفهان گفت: جنبش اجتماعی به معنای شورش اجتماعی نیست. به معنای حرکت نسبتا سازماندهی شده مردمی است که هدفهای مشخصی را دنبال میکنند. جنبش اجتماعی نمیخواهد حکومت را تصرف کند، می خواهد مردم را ضمن یک فعالیت اجتماعی به لحظ دیدگاهی و به لحاظ تفکری دگرگون کند. هم بهبود خواهی حکومتی راه خوبی است برای رسیدن به دموکراسی، هم جنبش اجتماعی راه درستی است. کم هزینه ترین و پایدارترین راه برای گذار به مردمسالاری جمع بین بهبودخواهی حکومتی و جنبش اجتماعی است .

 

علوی تبار

 

متن کامل سخنرانی علیرضا تبار را در ادامه می خوانید:

گرامی میدارم یاد و خاطره همه عزیزانی را که در دفاع از حقیقت، آزادی و برابری، جانشان، سلامتیشان و آزدی خودشان را قربانی کردند و به ویژه گرامی میدارم یاد و خاطره زنده یاد جناب آقای رشید اسماعیلی و از خداوند میخواهم که ملت ماراقدرشناس این عزیزان قرار دهد و از طریق قدرشناسی از آنها انشاﻋ الله راه آینده را در مسیری روشن و با کمترین هزینه طی کند. خوشحال و خوشوقتم که این امکان فراهم شد تا درخدمت دوستان عزیزباشم و گفتگویی را در خدمت شما داشته باشم. امیدوارم که در این فرصتی که درخدمت شما هستیم بتوانیم در حد مقدورزمانیمان، پرتوی بربرخی واقعیتها و برخی زمینهها بیندازیم تا انشاﻋ الله در فضایی روشن و بی ابهام برای گسترش جامعه مدنی تلاش کنیم. افکارعمومی ما در اثر تزریق طولانی مدت توهم و دروغ به شدت مسموم شده است و ما احتیاج داریم تا این سم توهم و دروغ را از بدن افکار عمومی خودمان خارج کنیم. برای این کار راهی نداریم جز توجه اکید و مکرر به واقعیت. پادزهر توهم و دروغ، توجه به واقعیت و بررسی مداوم واقعیت و تلاش مداوم برای شناخت واقعیت است. جامعه مدنی بر بستر توهم و دروغ شکل نمیگیرد، رشد نمیکند،نمیبالد. جامعه بر بستر واقع بینی و نه واقع گرایی رشد می کند. ما باید در همه حال آرمانگرای واقعبین باشیم. یعنی ضمن این که چشم به هدفها داریم، چشم به آرمانها داریم و به سمت آنهانشانه گرفتهایم و به سمت آنها جهت گیری میکنیم، توجه به واقعیتهاداشته باشیم. ارمانگرایی واقعبینانه نه ارمانگرایی خیال پردازانه، نه تسلیم شدن به واقعیت. وقتی واقعیت مطلوب نیست نباید واقع گرا به معنای پذیرنده واقعیت بود.باید آرمان گرابود اما نباید در خیال به دنبال آرمانها گشت. باید واقع بین و آرمان گرا بود. سعیمان بر این است تا با یادآوری برخی از واقعیت های جامعه ای که در آن زندگی میکنیم، توجه شما را به نکاتی جلب کنم که درواقع مقدمات تامل در زمینه نوسازی و بازسازی جامعه مدنی ای است که ضعیف بوده و در این مدت هم به شدت ضربه خورده و تضعیف هم شده است. اینها را بر بسترواقعیت باید دوباره بازسازی و نوسازی کرد. به همین دلیل من برخی از نکاتی را در ارتباط با واقعیت موجودی که در آن زندگی می کنیم به یاد دوستان میآورم . بسیاری از این واقعیتها برای شما هم روشن است. من فقط یادآور این واقعیتها خواهم بود.

نکته اول: جامعه ما جامعه ایست شدیدا متتوع، چندگونه و متکثر. به لحاظ تنوع هیچ دورهای را در تاریخ ایران سراغ ندارید که از نظر دیدگاهها ، از نظرباورها، از نظر گرایشها، از نظر سلیقهها، از نظر منافع، از نظر سبکهای زندگی، از نظر دلبستگیها ایران این همه تنوع و چندگونگی داشته باشد. نه تنها تنوع و چندگونگی داریم این تنوع رو به فزونی هم هست. این تنوع رو به افزایش هم هست یعنی جامعه ما نه تنها به سمت یکدستی و یک شکلی پیش نمیرود بلکهدائما داره متنوع تر و متکثرتر هم میشود. شما میدانید که برای شکل گیری یک جامه مدنی سه گام اصلی باید در یک جامعه برداشته شود تا نهادهای مدنی شکل بگیرند و جامعه مدنی توسعه پیدا کند.

گام اول پیدایش تنوع و تکثر و چندگونگی است. این چیزی است که جامعه ما امروز بالفعل دارد و احتیاج نیست که به سمتش حرکت کند.

گام دوم به رسمیت شناخته شدن تنوع و تفاوت و چندگونگی است. یعنی بپذیریم که متفاوت بودن حق مردم است. بپذیریم که فرق داشتن نه تنها عیب نیست بلکه حقی است که افراد میتوانند ازش دفاع کنند.

گام سوم این است که افرادی که از لحاظی با هم اشتراک دارند، از لحاظ باور، از لحاظ گرایش، از لحاظ سلیقه، از لحاظ منافع و حتی از لحاظ سبک زندگی، اینها ذیل انجمنهای داوطلبانه مستقل از حکومت دورهم جمع بشوند و به طورداوطلبانه باورهای خودشان، گرایشهای خودشان و خواستههای خودشان را دنبال کنند. گام اول شکل گیری جامعه مدنی در کشور ما برداشته شده است. ما امروز در حال برداشتن گامهای دوم و سوم هستیم. بخشی از گام دوم بستگی به حکومت دارد و درواقع باید تلاش کرد که حکومت هم حق متفاوت بودت را به رسمیت بشناسد. اما گام سوم بیش ر همه به خود مردم بستگی دارد. این که ما هزینه کارجمعی را بپذیریم.

در جهان ما هیچ هدفی بدون هزینه به دست نمیآید. به تعبیر اقتصاددانان در جهان ما نهاد مجانی وجود ندارد. هر چیزی که به دست میآوریم چیزی باید در مقابلش از دست بدهیم. متشکل شدن و کار جمعی به هر حال دست مارا میبندد. در مقابل رفتارهای ما نوعی محدودیت ایجادمیکند. ما نمی توانیم هرکاری که دلمان خواست بکنیم. هر سخنی را هرجا بگوییم. ناگزیریم با جمع هماهنگ کنیم. و اینها در واقع هزینههایی است که ممکن است برای شخصی که مخواهد هر موقع دلش خواست حرف بزند، هرچه خواست بگوید و هر اقدامی بکند باید بپردازد. اما فوایدی که این کار جمعی دارد بر هزینههایش میچربد و برتری دارد. بنابراین گام سوم بایستی با پذیرش عقلایی برتری کار جمعی بر کار فردی در واقع آغاز بشود. و الا گام نخست را جامعه ما برداشته است. نه فقط تنوع و تکثردر جامعه ما برای جامعه مدنیمان اهمیت دارد برای اداره امور عمومیمان هم اهمیت دارد. بریک جامعه کاملا متنوع و متکثر حکومت کردن اقتضائاتی دارد که بریک جامعه یکدست و یکپارچه حکومت کردن ندارد. حکومتی که میخواهد یک جامعه متکثر را اداره کند باید در درون خودش استعدادها و ظرفیتهایی داشته باشد که در حکومتی که بر یک جامعه یکدست و یکگونه و تک شکل حکومت میکند آن ظرفیتها و آن اقتضائات چندان ضروری نیست. پس این یک نکته که ما درجامعه به شدت متنوع و متکثرزندگی میکنیم. البته مقداری از این تنوع و تکثر در جریان گسترش جامعه مدنی از بین خواهد رفت. یعنی به تدریج احزاب ما همدیگر را پیدا خواهند کرد و ما در پایان یک دوره تلاش به جای تعداد بسیارزیادی حزب، چند حزب اصلی سراسری پرقدرت خواهیم داشت. اما این در جریان یک گفتگوی متقابل و یک تعامل جدی است که به دست میآید و در واقع خودش فرآیند مدنی شدن جامعه است. این یک واقعیت.

واقعیت دومی که ما به عنوان کسانی که به دنبال ایجاد جامعه مدنی هستیم نمی توانیم به آن بی توجه باشیم موقعیت منطقه ای است که ما در آن قرار داریم و وضعیت محیط پیرامونی ماست. در کشورهای پیرامونی ما و در خاورمیانه اتفاق بزرگی در حال وقوع است . از یک طرف شواهد و قرائن نشان میدهد که کشورهای غرب به ویژه آمریکا به این نتیجه رسیده که ساختار سلسله مراتبی قدرت در خاورمیانه را به طورکلی دگرگون کند. ظاهرا بر اساس شواهد و قرائن طرح آمریکا برای منطقه خاور میانه این است که در خاورمیانه اسرائیل در راس قرار داشته باشد، عربستان و ترکیه در رده دوم قرار داشته باشند و سایر کشورها به رده سوم و حتی چهارم قدرت بغلتند. و این برنامه را دارد به تدریج در منطقه به مرحله اجرا میگذارد.

تمام کشورهایی که میتوانند در این سلسله مراتب اختلال ایجاد کنند به طور بالقوه در معرض خطر هجوم و فشارهایی هستند که از جانب نیروهای قدرتمند بین المللی بهشان وارد میشود. به همین دلیل باید دقت داشته باشیم ما در منطقه ی زندگی میکنیم که نقشه ها و برنامه ها یی در آن وجود دارد که میتواند یکپارچگی ملت ما و یکپارچگی کشورمارا به خطر بیندازد. می تواند امنیت ملی مارا و منافع بلندمدت مارا به خطر بیندازد. میتواند در واقع حاکمیت ملی ماراهم زیرسوال ببرد. در چنین شرایطی مسئولانه رفتارکردن اولویت بسیارمهمی پیدامیکند. که ما باید گفتار و رفتارمان نه تنها معطوف به داخل باشد، معطوف به حفظ امنیت بلند مدت ملی کشورو جایگاه آن در سلسله مراتب قدرت در خاورمیانه هم باشد. مستقل از توهماتی که وجودداردبه هرحال کشورما به لحاظ نیروی انسانی، به لحاظ توانمندیهای نظامی و توانمندیهای بالقوه صنعتی در موقعیتی قراردارد که تبدیل کردنش به یک نیروی درجه سوم در منطقه مستلزم تخریب برخی موانع می شود. به همین دلیل باید به شدت مواظب بود که به این سمت حرکت نشود و درواقع دقت فوق العادهای در حرکت منطقهای داشته باشیم. به علاوه در منطقه ما دارد اتفاقی میافتد.خیزش مجدد بنیادگرای ستیزه جو . جریانهای موسوم به سلفی که تا مدتی پیش از دخالت در سیاست هم خودداری میکردند مسلح شدند و در ممنطقه ایفای نقش میکنند. به ظاهر اینها علیه کشورهای غربی دارند تجهیز میشوند اما در نهایت دعوای بنیادگرایی ستیزه جو متوجه جریان اسلامگرای نواندیش و خط الوسط می شود. در خاورمیانه دربین برادران اهل سنت ما سه گرایش اسلامی داریم: گرایش تجددگرا و نو اندیش، گرایشی که خودشان خط الوسط یا جریان میانه بهش میگویند که عمدتا اخوان المسلمین دراغلب کشورها نمایندگی اش میکند و جریان سلفیها و بنیادگراهایی که امروزمسلح هم شدهاند. جریان سلفی مسلح شده ظاهرا با شعار مقابله با غرب وارد درگیری میشود اما در مراحل بعد جریان نواندیش دینی و جریان خط الوسط را موردحمله قرار خواهدداد. و این در واقع برای جریاناتی که به نوعی تکیه بر اندیشه و باورهای دینی دارند از اهمیت ویژهای برخورداراست و درواقع نوعی هماهنگی بین نیروهای نواندیش دینی را برای مقابله با این خطر بالقوه بدوی ضرورت میبخشد. این هم ملاحظه ای است که ما در شکل دهی جامعه مدنیمان باید بهش توجه داشته باشیم.

نکته سومی که باید بهش اشاره کنم به عنوان یک واقعیت، واقعیت خود اصلاح طلبان است. جریان اصلاح طلبی درآغاز به صورت یک پیوستار و یک طیف وسیع بوده و همیشه دردرون خودش تنوع را پذیرفته و درواقع تکثررا دردرون خودش تحمل کرده است، امروز به طور مشخص نشان داده است که دردرونش دوتا گرایش اصلی وجوددارد. یک گرایش را می توان اسمش را گذاشت گرایش بهبودخواهی حکومتی و یک گرایش را میتوان اسمش را گذاشت گرایش جنبش اجتماعی. هر دوی اینها مشروع و اصلاح طلبند. دقت داشته باشین شما اگرراههای گذار به دموکراسی را با راههای گذار به مردمسالاری را بخواهید طبقه بندی کنید میتوانید یک جدولی تهیه کنید که یک طرفش شیوه گذار به مردمسالاری را نشان میدهد و یک طرفش نیروی محرکه گذار به مردمسالاری را. بعد حالا اگر دقت کنید میبینید که ما از لحاظ شیوه گذار به مردمسالاری دوشیوه داریم: یا شیوه مسالمت آمیز و یا شیوه خشونت آمیز و قهرآمیز. نیروی محرکه گذار به مردمسالاری هم یا حکومت و اقشار فرادست اند یا اقشار فرودست و مردم عادی اند یا نیروی خارجی در جهان. یعنی درواقع شما شش راه برای گذاربه مردمسالاری دارید. راههای خشن مثل انقلابهای دموکراتیک و قتی که نیروی محرکه اش توده مردم اند ولی روش خشونت آمیز است میشود انقلاب دموکراتیک.

راههای خشن مثل کودتاهای دموکراتیک در یک جایی که نیروی محرکه نیروی بالایی جامعه است ، در حکومت است اما با روش خشونت آمیز انتقال به دموکراسی را می خواهند، کودتاهای دموکراتیک بهش میگویند. گاهی وقتها نیروی محرکه نیروی خارجی است . دخالت خارجیها ممکن است درجاهایی منجر به دموکراسی بشود. چه به شکل خشونت آمیز چه به شکل اشکالی که ظاهرا خشونت آمیز نیست اما در باطن به شدت خشونت آمیز است. تحریم در ظاهرروش غیرخشونتآمیز است اما در عمل بیشترین ضربه و لطمه را به عامه مردم میزند. شما میدانید درجریان تحریم عراق حکومت صدام تضعیف نشد، بچههای عراقی بودند که به دلیل ضعف و کمبوددارو و مواد غذایی از بین رفتند.

مطابق یک تحقیق پانصدهزارنفرازبچههای عراق در جریان تحریمات غرب علیه عراق دراثر نقص دارویی یا نقص تغذیهای از بین رفتند. یعنی تحریم گرچه ظاهرش خشونت آمیز نیست اما به شدت میتواند ضد مردم یک جامعه عمل کند نه ضد حکومتش. حکومتیها نیستند که دارو را از داروخانهها میخرند، این مردم عادی اند که دارو را از داروخانه میخرند. اونا به طرق مختلفی دارو در اختیارشان قرار می گیرد. بنابراین در واقع دخالت خارجی در هیچ شکلش مسالمت آمیزنیست حتی اگر هواپیما و توپ و خمپاره و موشک هم درش استفاده نشود. اگر شما این رههای خشونتآمیز متکی بر نیروی خارجی را کناربگذارید، دو راه برای گذار به مردمسالاری بیشتر وجود ندارد: یا اینکه نیروی محرکه حکومت باشد،به طور مسالمتآمیز ما به سمت مردمسالاری برویم که این را بهش میگوییم بهبودخواهی حکومتی . در جهان سابقه دارد بهبودخواهی حکومتی. دموکراسی در جهان در بسیاری از کشورها از حکومت شروع شد و بعد در کل جامعه تعمیم پیداکرد. یک راه دیگر هم دارد و آن این است که توده مردم حرکت کنند یعنی نیروی محرکه مردم عادی باشند اما مسالمت جویانه که به این میگویند راه جنبش اجتماعی.

جنبش اجتماعی به معنای شورش اجتماعی نیست. به معنای حرکت نسبتا سازماندهی شده مردمی است که هدفهای مشخصی را دنبال میکنند. این هدفها چون بیشتر از این که مربوط به گرفتن پست و مقام وتسخیر قدرت باشد معطوف به تغییر بینش و رفتارمردم است. جنبش اجتماعی نمیخواهد حکومت را تصرف کند، می خواهد مردم را ضمن یک فعالیت اجتماعی به لحظ دیدگاهی و به لحاظ تفکری دگرگون کند. هم بهبود خواهی حکومتی راه خوبی است برای رسیدن به دموکراسی، هم جنبش اجتماعی راه درستی است. کم هزینه ترین و پایدارترین راه برای گذار به مردمسالاری جمع بین بهبودخواهی حکومتی و جنبش اجتماعی است. در مقاطعی که ما این دوتارا با همدیگرداشتیم حرکتمان به سمت دموکراسی سریعتر شده اگر چه نتوانستیم به نتیجه نهایی برسیم اما گامهای بلندی برداشتیم. در دوره آقای هاشمی ما بهبودخواهی حکومتی داشتیم اما جنبش اجتماعی نداشتیم. در سال 88 هم جبش اجتماعی داشتیم اما بهبود خواهی حکومتی نداشتیم. دوران اصلاحات دورهای بود که کم و بیش جنبش اجتماعی با بهبودخواهی حکومتی همزمان شده بودند و اگر عل خاصی پیش نمیآمد بالاترین راه را در سمت گذار به مردمسالاری در این دوره برداشته بودیم. امروز هم دوباره دارد زمینههایی فراهم میشود که ما جنبش بهبودخواهی حکومتی را درکنارجنبش اجتماعی داشته باشیم و درواقع یاد بگیریم به روی دوپاحرکت کنیم.

تمرین حرکت به روی دوپا یعنی بهرهگیری از امکانی که هم در حکومت وجود دارد هم در جامعه مدنی و در جامعه وجود دارد. اصلاح طلبان به طور محسوسی از نظر گرایش دو گرایش دردرون خودشان دارند. گروهی که ترجیح میدهند نقششان را به عنوان بخشی از بهبودخواهی حکومتی ایفا کنند و گروهی که ترجیح میدهند نقششان را به عنوان اعضای یک جنبش اجتماعی ایفا کنند. به دقت باید توجه داشت که انتخابات سال 92 نباید مارا از ضرورت ایجاد یک جنبش اجتماعی غافل کند. این تصور که مابه هرحال پایگاهی دردرون حکومت پیداکردیم و دیگر نیاز به حرکت و جنبش اجتماعی نداریم، اشتباه ترین تصوری است که ممکن است برای اصلاح طلبان پیش بیاید. از این به بعد مهمترین کار برای ما استفاده از فرصت پیشآمده برای نوسازی و بازسازی جنبش اجتماعی است. جنبش اجتماعی جنبش تودهها نیست. جنبشی نیست که مردم با هیجان به خیابان بریزند. جنبش برنامهریزی شده است، متشکل است. همه ما باید کمک کنیم به احزاب موجود. باید تلاش کنیم این تصور را که بعضی به افتخار خودشان را غیرحزبی میخوانند، این تصور حذف بشود. باید به جایی برسیم که همه ما به عنوان افتخار از عضویتمان دراحزاب سخن بگوییم. از عضویتمان در انجمنهای داوطلبانه سخن بگوییم. غیر حزبی بودن افتخار نیست. کسی که درحزب مشارکت میکند، در سازمانها مشارکت میکند، در گروههای مدنی مشارکت میکند پذیرفته هزینه بدهد. اونه که حق داره افتخار بکند به کار خودش نه کسی که رها شده است. همه ما باید وارد این صحنه بشویم، کمک کنیم به احزاب و تشکلهای موجود. کیفیتشان به نظرمان پایین است خیلی خوب کمک کنیم افزایش بدهیم. به نظرمان اشکال دارند خیلی خوب از درون انتقاد میکنیم. همه مان باید کمک کنیم تا در واقع جنبش اجتماعی قدرتمند پیش برود. و الا فقط وجود افرادی در هیئت دولت قادر به حل مشکلات تاریخی این کشورنخواهد بود. ما به آنها احترام میگذاریم. ازآنها حمایت میکنیم اما کار مستقل خودمان را هم در جامعه مدنی پی میگیریم ودرواقع سعی میکنیم جنبش اجتماعی را تقویت کنیم. مطمئن باشید که بهترین کمک به پیشبر برنامههای دولت وجود یک جنبش اجتماعی قدرتمند متشکلی است که ایدهپردازی میکند، نظریه جدید ایجاد میکند و در واقع یاس و ناامیدی را از مردم میگیرد. فقط مشکل را در دولت نباید جستجو کرد.

مشکل همه اش به حکومت برنمیگردد، بخشی از مشکلات به خودما برمیگردد. ما ضمن اینکه برای اصلاح حکومت تلاش میکنیم، بیش ار آن و دههابرابر آن باید برای اصلاح خودمان و تقویت قدرت خودمان در واقع تلاش کنیم. قدرت را نباید التماس کرد. آزادی را نباید التماس کرد. قدرت را باید با قدرت به دست آورد. تنهاراه بقای ییک جنبش دموکراسی خواه ایجاد قدرت همسنگ است. همسنگ قدرت حکومت باید درجامعه قدرت ایجاد کرد. از طریق تشکل، از طریق ارتباط، از طریق ایده پردازی، از طریق رشد دائم اندیشهها و این به تقویت نهادهای مدنی احتیاج دارد. به هر حال ما باید دقت داشته باشیم که نباید انتخابات سال 92 تلاش مارا برای تقویت جنبش مدنی و قدرت بخشیدن به نهادهای مدنی در واقع به فراموشی بسپارد.

اما نکته چهارم. ببینید حکومت در ایران یک بخش دائما در تغییر داشته و یک بخشهایی نسبتا ثابتتر. یعنی حکومت درایران یک هسته سخت قدرتمند دارد که در شرایط متعددی خودش را حفظ کرده است و حرکتش را ادامه داده است. این هسته سخت قدرت در سال 84 وارد یک بازی به شدت خطرناک شد. ریسک بسیاربزرگ و مخاطره بسیار بزرگی را برای خودش، برای جامعه و برای کلیت حکومت کرد از طریق قدرت بخشیدن به یک جریان ماجراجو که محور اصلی اش توهم و دروغ بود. این ریسک بزرگ را در سال 84 کرد ودر سال 88 هم یک خطای استراتژیکی کرد که تفسیرش بماند. اما در سال 92 یک انعطاف عقلایی و دقیق نشان داد. یعنی شما باید در نظر داشته باشید این که ما کاملا اوضاع را بدبینانه تلقی بکنیم و کاملا احساس بکنیم که طرف مقابل ما هیچ واقع بینی ندارد، هیچ توجه به وضعیت اجتماعی ندارد این خطای بزرگی است. من گاهی وقتها تعبیر میکنم سیاست ورزی در ایران شبیه شطرنج بازی با گوریل است.

اما میخواه یک کم تعدیل کنم حرف خودم را. همیشه هم این طوری نیست. درواقع واقع بینی، درک مشکلات جامعه ، انعطاف پذیری، تلاش برای خروج از بن بستها چیزهایی است که ما باید قدریش را در طرف مقابلمان هم ببینیم. یعنی ما همان طور که از خودمان انتظار داریم واقع بین باشیم وقتی طرف مقابل ما واقع بینی و انعطاف پذیری را بعد از یک بازی خطرناک و یک خطای استراتژیک از خودش انجام میدهد باید قدر این فرصت را دانست. در واقع به ما نشان داده شد که همانطور که ممکن است جریانهایی دردرون حاکمیت باشند که کاملا بدعمل میکنند، در توهم و دروغ به سر میبرند جیاناتی هم هستند که واقع بینانه برخورد میکند و اگرشده حتی به سختی هم واقعیتهای اجتماعی را میبینند و سعی میکنند که درمقابلش نایستند. وقایع سال 88 برای مردم ما تلخ بود اما برای بقیه هم تلخ بود. درس بزرگی به همه ملت ما داد. درس بزرگی به مردم ماداد که از حقوقشان دفاع کنند ، قدمهای سنجیده بردارند، سنجیده سخن بگویند. برای جریان مقابل ما هم درس بزرگی به همراه داشت و آن این بود که مردم ما مومی دردست حکومتگران و در دست صاحبان قدرت نیستند که به هر شکلی دلشان بخواهد دربیاورند. این مردم برای خودشان ارادهای دارند، خواستههای خودشان را اعلام میکنند و البته مایلند و آرزومیکنند که مسالمتآمیز ازطریق نهادهای رسمی اینهارا دنبال کنند.

خوشبختانه مردممادرمنطقه آزمون عجیب و غریبی پس دادند و نشان دادند که مسالمت جوترین مردم منطقهاند. مردمی که میتوانند یک تظاهرات سه میلیونی حداقل داشته باشند اما هیچ کس شیشه آبش را در خیابان نیندازد ، دستمال کاغذیاش را در خیابان نیندازد و سه میلیون حرکت کنند بدون اینکه شعاربدهند، این ملت به اوج پختگی خودش هم رسیده است. ضمن اینکه به هرحال خواستههای برآورده نشده دارد. تصور من این است که این درس بزرگ برای همه ما بوده است و اگر ما واقع بینی و انعطاف پذیری در انتخابات 92 دیدیم حاصل قدرتی بود که ملت ما در مقاطع مختلف از خودش نشان داده بود.

ارزش کسانی که درآن دوره فداکاری کردند باقیست چون آنها یک سنت باقیه در ایران، یک سنت صالحه و حسنه باقیه ،یک باقیات الصالحات برای ایران گذاشتند و آن هم این بود که باید ملت ایران را جدی گرفت. ملت مسالمت جوی ایران را باید جدی گرفت و این درس بزرگی است برای همه. هم برای ملت هم برای حکومت. این ملت باید در مقاطع دیگر هم از خودش بزرگی نشان بدهد، حتی دربرخوردباطرف مقابلش.ماهم باید شعاربدهیم که ببینید نلسون ماندلا وقتی درآفریقای جنوبی روی کار آمد اول شعار داد ببخش و فراموش کن.بعد یک عده آمدند به او گفتند نه لازم نیست که فراموش کنی ولی ببخش. گفت ببخشید ولی فراموش نکنید. فراموش نکنید تا تکرار نشود ولی ببخشید چون نمیخواهید انتقام بگیرید. این درواقع نکته مهمی است که ملت ما باید همانطور که درواقع در مقابل خطا واکنش نشان میدهد، در مقابل انعطاف و واقع بینی هم واکنش نشان بدهد.دیپلماسی سه ابزار دارد: اقناع، پاداش، تهدید. درسیاست داخلی هم آدم بارقبای سیاسی اش باید هرسه را پیش بگیرد. اول اقناع کردن است. بعد باید به رفتارخوبش پاداش داد.با همدلی، با همسویی، با همراهی. ببینید بزرگواری در واقع با کسی است که بهش ستم شده است. اونی که ستم کرده بزرگواری برایش معنی ندارد. اونی که بهش ستم شده باید بزرگواری کند. اونی که حقش پایمال شده، رایش گم شده باید بزرگواری کند. این طرف هم این اتفاق افتاده است.ما باید بپذیریم یک واقع بینی پدید آمده است و این واقع بینی را امیدواریم ادامه پیداکند. این موجب وفاق ملی میشود.

ما صلاح طلبان، شما حتما بیشتراز من، ما درواقع به دنبال پاک کردن هیچ کس از صحنه روزگار نیستیم. شعار ما این است : هرکس به اندازه وزن اجتماعیش قدرت داشته باشد. ما نمیگوییم همه قدرت را به ما بدهید. ما نمیگوییم طرف مقابلمان ازقدرت بیبهره باشد. ما میگوییم هرکدام به اندازه وزن اجتماعیمان قدرت داشته باشیم. اگر ما 40 درصدیم 40 درصد به ما سهم بدهید، اگر 60 درصدیم 60 درصد، اگر 80 درصدیم 80 درصد. توزیع قدرت سیاسی به اندازه وزن اجتماعی به معنای حذف دیگران نیست. هیچ کس نباید فکرکند دیگران را ما باید از صحنه حذف کنیم. ایران مال همه ایرانیان است. وقتی شعارمیدهیم منظورمان فقط دوستان خودمان که دربندند یا بهشان ظلم میشود نیست.منظورمان طرف مقابل هم هست.آنها هم ایرانیند. آنها هم به اندازه ما نسبت به ایران حق دارند.ایران مال آنها هم هست. و ما به هیچ وجه به دنبال حذف کسی، پاک کردن کسی از صفحه روزگار نه بودهایم نه باید باشیم و نه حتی باید شعاری بدهیم که این معنا را بدهد و این درواقع ادب اکثریت بودن است. بی شک و بی تردید ما اکثریتیم. امروز هیچ شبهه ای نداریم که اکثریت قدرتمندی هم هستیم. اما به هر حال داریم به بقیه هم میگوییم ما قصدمان این نیست که در واقع کسی را ازچیزی محروم کنیم. ایران مال همه است. همه ما حق داریم درایران حضورداشته باشیم.

در اداره امور ایران مشارکت کنیم ولی به اندازه وزنهای اجتماعیمان. همه ما حق داریم آرزوکنیم. آرزو میخواه لیک اندازه خواه. هرکس به اندازه وزن اجتماعیش.باید از قدرت بهرهمند باشد. بنابراین این را باید درطرف مقابلمان ببینیم که جریان مقابل انعطاف از خودش نشان داده، واقع بینی نشان داده و امیدواریم این مبنایی بشود برای گفتگوی ملی، گفتگویی که با هدف تفاهم صورت میگیرد. تفاهم به معنای انکار تفاوتها نیست. اشکال وقتی پیش میآید که ما میخواهیم بگوییم ما هیچ تفاوتی باهم نداریم. این دروغه ما باهم متفاوتیم اما میتوانیم باهم زندگی کنیم.اگر توانستیم با کسی که با ما متفاوت است زندگی مسالمتآمیز داشته باشیم هنراست. شعار ما همان شعار دوره اصلاحات باید باشد : آزادی در اندیشه، منطق در گفتگو، قانون در عمل. یعنی دائما باید روی این شعار تاکید کنیم. آزادی در اندیشه، منطق در گفتگو، قانون در عمل. این است که میتوان براساسش یک جامعه متکثررااداره کرد.براساس این شعار است که میشود یک جامعه کاملا متنوع را اداره کنیم. حتی ما قبول داریم که قانون بد بهتر از بی قانونی است.

یادتان باشد قانون بد بهتراز بیقانونی است. اگر قرار باشد بر سر دوراهی بین قانون بد و بیقانونی انتخاب کنیم حتما قانون بد را باید انتخاب کنیم چون درقانون بد حداقل تکلیفها روشن است. مرز جرم و غیرجرم روشن است. اینها در واقع میتواند مبنایی بشود برای تفاهم ما.

اما واقعیت پنجم. ما یک جامعه ای داشتیم که با یک موج جمعیتی مواجه بوده. موج جمعیتی که دهه شصت در جامعه ما ایجاد شده است. این موج دارد کم کم به میان سالی میرسد. یعنی ما یک جامعه کاملا جوان داشتیم با تنشهای یک جامعه جوان. تنشها و خواستههایی مثل شغل، مسکن، زندگی مشترک و دهها خواسته اوج گرفته نسل جوان و شوری که در نسل جوان و کم طاقتی که درنسل جوان هست. این جامعه جوان دارد به سمت یک جامعه میانسال میرود. از سال 94 به بعد ساخت جمعیتی ما تغییر خواهد کرد: از یک جامعه با اکثریت جوان به سمت یک جامعه با اکثریت میانسال. این پیامدهایی دارد برای جامعه ما.

خوب ممکن است بعضی پیامدهایش کاهش برخی تنشهاباشد اما تا آن موقع ما با یک تقاضای عجیبی برای کار، یرای داشتن یک سرپناه، برای امکان تشکیل یک زندگی مشترک مواجهیم. بخش عمدهای از این کارراحکومت باید به عهده بگیرد.بسترسازی، فضای کسب و کاررابهبود ببخشد، سرمایه گذاری کند اما بخشی از این کاررا هم میتواند جامعه مدنی به عهده بگیرد. نهادهای مدنی فقط در عرصه سیاسی و اندیشه نیست که باید فعال باشند.در عرصه اشتغال و کارآفرینی هم می توانند فعال باشند.در عرصه آموزش روشهای زندگی کردن در شرایط سخت هم میتوانند کارامدباشند. بنابراین از آنها توقع این است که اینجا در گذراز یک جامعه پرتنش جوان به یک جامعه میانسال حداکثرنقش را ایفا کنند و کمک کنند. این هم یک واقعیتی است که باید بهش توجه داشته باشیم.

واقعیت ششم. واقعیت ششم این است که جامعه امروزما جامعه پرازبحران است. امروز ما جامعه ای داریم که از ابعاد مختلفی بحران گریبانش را گرفته است. بحران اصطلاحی است که از پزشکی وارد علو سیاسی شده است. بحران وقتی به کار میرود که حیات یک سیستم به خطر بیفتد و جامعه ما دچاربحران است.

یک بحران بحران انباشت سرمایه است. مشکل اصلی جامعه ما مسئله اشتغال است. مسئله اشتغال فقط با سرمایهگذاری حل میشود. وقتی شما برای یک دوره ممتد سرمایههای ملی را به جای سرمایه گذاری به هدرمیدهید بالاترین درآمد تاریخی یک کشوررا به هدر میدهید و انباشت سرمایه آنطور که باید و شاید صورت نمیگیردجامعه دچار بحران انباشت میشود. بحران انباشت یعنی بحران بیکاری. یعنی اینکه سرمایه گذاری مناسب نباشد. وقتی بودجه شما عمدهاش صرف مصارف جاریتان میشود و حتی در مخارج جاری هم کسری پیدا میکنید این یعنی نمیتوانید سرمایهگذاری کنید. بحران انباشت سرمایه مشکل اشتغال را در ایران تشدید میکند. اما فقط بحران ما بحران انباشت سرمایه نیست. بحران سرمایه اجتماعی از همه مهمتر است. مردم ما نه تنها نسبت به حکومت بی اعتماد شدهاند نسبت به یکدیگر هم بی اعتماد شدهاند.

درایران فردگرایی رشد یافته فردگرایی به معنای مثبتی که گفته میشود تشخص فردی نیست. به معنای خودخواهی است که رشدکرده است. نوعی لذتگرایی خودمحوراست که درایران رشدکرده است. همه تلاش کنند پایشان را روی دیگران بگذارند تا به موفقیت دست پیداکنند. یعنی بحران جامعه ما بحران اعتماد اجتماعی و بحران اخلاقی است. خیلی راحت است که همه این مشکلات را به گردن حکومت بیندازیم. اساسا نگاه انقلابی نگاه تقلیل گراست. انقلابیون در همه جهان فکرمیکنند که مشکلات اجتماعی را باحل مشکل حکومت میتوانند حل کنند. یعنی معمولا نگاه انقلابیون تقلیل گراست: همه مشکلات برمیگرده به حکومت، بنابراین تغییر حکومت به معنای حل تمام مشکلات تلقی میشود. اما نگرش اصلاح طلبی یک نگرش به شدت ضدتقلیل گراست. ما باید بدانیم بله بسیاری از مشکلات ما ممکن است به حکومت برگردد. اما بسیاری از مشکلات ما با تغییر ساختارحکومت هم باز برجای خودش باقی خواهد. یعنی جامعه نباید مسئولیت را ازدوش خودش بردارد به گردن حکومت بیندازد.این خیال ماراراحت میکند،ما را آرامش میدهد اما مشکلات ما را حل نمیکند.

اگر جامعه منفعل ساکت بیتحرک داشته باشیم نه تنها ساختارحکومت اصلاح نخواهد شد، بلکه مشکلات ما حل نخواهد شد. ببینید شما به شهر عزیز اصفهان یک بار دیگر به آرائش نگاه کنید.آرای اصفهان آرای درخورمردم اصفهان نیست با کمال معذرت. درحالی که شهرهای دیگروارد صحنه شده بودند و سعی کردند سرنوشت خودشان را عوض کنند معلوم است که فضای ناامیدی اینجا سنگین بوده است. خیلیها وارد صحنه نشدند و اگرشدند تنوانستند بامردم ارتباط برقرار کنند. عامه مردم را قانع کنند. این جاها دیگر عیب از خود ماست. بله من هم میدانم، من هم مثل شماهادرفضای ایران زندگی کردهام. روزهای قبل از انتخابات تقریبا یک روز در میان ما را میبردند اینجا و آنجا. تذکر بهمان میدهند که این کار را نکنید، آن کاررانکنید. اینهارا من میدانم. میدانم در شهرستانها اینطوری بوده، تهران هم اینطوری بوده. هرروز باید میرفتیم جواب میدادیم.ولی اینها توجیه انفعال ما نیست. توجیه تسلیم شدن ما نیست. توجیه سکوت ما نیست، توجیه این بیتحرکیهای ما نیست. شما اصفهان اقتضا میکند که بیش از آنچه که تاکنون بوده، اصفهان باید برگردد دوباره به زندگی به سرزندگی که دردوران قبل داشت.

متاسفانه دوران اخیر با عرض معذرت میگویم آن سرزندگی که باید ما در اصفهان نمیبینیم. چشم بسیاری از بخشهای ایران به اصفهان است اما مردمی با این همه پتانسیل با این همه ظرفیت آنطور که باید از خودشان توان و تحرک نشان نمیدهند. یک اشکالی وجود دارد یا در ماهاست که نمیتوانیم با مردم ارتباط درستی برقرار کنیم که خوب این پذیرفته نیست یا خدمان هم دچاریاسیم. یعنی یا قدرت ارتباط برقرار کردن نداریم اگرشما ایدههایتان منطقی است، اگر حرفهایتان عقلایی است، اگر مصلحت ملی را بر مصلحتهای خاص، مصلحتهای بلندمدت را بر مصلحتهای کوتاه مدت ترجیح می دهید باید مطمئن باشید که مردم هم با شما همسویی خواهند کرد. اگردرست با آنها ارتباط برقرار کنید و اگر متشکل باشید و همه مان هزینه آن چیزی را که میخواهیم بدهیم. از وقتمان از امکانات محدودی که داریم حدکثر بهره برداری را بکنید. والا اینطوری دائم داستان تکرار میشود. در انفعال اکثریت اقلیت فعال همه چیزرا به دست می گیرد. اگر شما منفعل باشید اقلیتها منفعل نخواهند بود و آنها در واقع امکانات را به دست میگیرند. جامعه پراز بحران داریم. بحرانهایی که فقط حلش با تغییر حکومت یاتغییر ساختارحکومت ممکن نیست، احتیاج به تحرک اجتماعی دارد. جامعه ای که به اعتمادش خیانت شده، جامعه ای که دروغ و توهم به آن تزریق شده است. جامعه ای که از پاکی و سادهزیستی در آن صحبت شده اما در 45 روز آخر فقط چهل هزارسکه از بانک مرکزی گرفته شده است. طبیعی است که این جامعه دچارشوک میشود وقتی به سرنوشت خودش نگاه میکند. ولی اینها پذیرفته نیست. ما حق نداریم. ایران شرایطش شرایط انفعال نیست. اگر در یک جامعهای قرار داشتید که همه چیز روی ریل است و همه چیز دارد سرجای خودش کارمیکند حق داشتید که بگویید خوب من نه یکی دیگر. اما اینجا در واقع ما در یک جامعه این چنینی قرار نداریم.

جامعه ای با بحرانهای متعدد، با روحیه دست خورده، با دلهای شکستهای که درواقع به اعتمادشان خیانت شده است، با فرصتهای طلایی از دست رفته. ما در واقع به قول فرنگیها درآستانه take off بودیم. اقتصادایران فقط یک مقدار عقلانی اداره میشد هواپیمای توسعه ایران الان از جا کنده شده بود. بسیار خوب نمی شود غصه گذشته را خورد. نمیشود تا آخر برگذشته مصیبت بخوانیم. گفت خدابیامرزد آن کس را که برخیزد و گامی به پیش رود. همه ما باید به این وضعیت فکرکنیم و تحرک پیداکنیم و این درواقع درراستای جامعه مدنی است. ببینید سخن من این است که شما از یک طرف به عنوان کسانی که تمایل دارید و میتوانید در وجه جنبش اجتماعی اصلاح طلبی حرکت کنید نیازمند به تقویت تشکل و تقویت نهادهای مدنی هستید. اما این تقویت تشکل نهادهای مدنی باید بر بستر این واقعیتها صورت بگیرد. شرایط منطقهای متشنج، وضعیت بین المللی متشنج درکنار جامعهای با خصوصیاتی که عرض کردم. ما همه باید مدارای بیشتری نسبت به هم داشته باشیم.فقط در صورت مداراست که میتوانیم کارجمعی بکنیم.

همه ما دوست داریم که ایدههای ما بر جمع حاکم باشد. اما ممکن است؟ آن موقع کارجمعی امکانپذیر است؟ همه ما باید کوتاه بیاییم. از ایدهآل گراییمان، از مطلق گراییمان کوتاه بیاییم. همین تشکلهای موجود را تقویت کنیم. حزب سازی، تشکل سازی کار خوبی است ولی کار بسیار دشواری است. از صفرکارها را شروع نکنید. ما نباید دوباره کارها را از صفر شروع کنیم. هرکس بخواهد از صفر شروع کند در پایان عمرش چرخ چاه را اختراع میکند. ما دوباره نباید چرخ چاه را اختراع کنیم. از تجربهای که اندوخته شده، افرادی که در تشکلها بودند و سرمایه های اجتماعی ما هستند کمک بگیریم. با هم کناربیاییم. از خواستههای مطلقمان کوتاه بیاییم. بهشت را نمی شود روی زمین ساخت. ما همه انسانهای ناتوانی هستیم، ما همه انسانهای خطاکاری هستیم، هیچ کدام از ما معصوم نیستیم. دو گروه فقط خطا نمیکنند:

معصومها و مردهها. ما نه معصومیم نه مردهایم پس خطا میکنیم. اگر با همین انسان خطاکار بتوانیم پروژههای بزرگ را پیش ببریم موفقیم و این احتیاج به تحمل همدیگر دارد. باید بتوانیم همدیگر را تحمل کنیم، با همدیگر کناربیاییم، کار جمعی کنیم، از خواستههای تکیمان کوتاه بیاییم. در آن صورت مطمئن باشید که موثر خواهیم بود. ما تجربه کردیم، هروقت اراده کردیم، هروقت جمعی وارد صحنه شدیم توانستیم تحول ایجادکنیم. خوب البته پیروزی درهر مقطعی بیشتر باید مارا مسئولتر کند نه خوش خیالتر. به گمان من ما باید دست روی زانوهای خودمان بگذاریم و از جا بلند شویم.منتظر دولت نباید بود. البته اگر دولت بتواند کارهایی را بکند و زمینههایی را بسازد که خوب چه بهتر، همه ما باید ازش حمایت کنیم اما نهایتا یادتان نرود که این زنده باد سی تا مرغ. سیمرغ همین سی تا مرغند. همین جمعیم که باید کار انجام بدهیم. منتظراین که از بیرون اتفاقی بیفتد، از درون دولت حتی کاری اتفاق بیفتد ننشینیم، خودمان کارراپیش ببریم. اگر به این نتیجه برسیم جامعه ما جامعه زنده، متکی به خود و انشاﻋ الله موفق خواهد بود. البته این مشارکت احتیاج به یک سازوکارهایی دارد، اصلاحات باید به تدریج برای خودش صاحب پارلمانی بشود در سراسر کشور. ما باید نمایندههایی داشته باشیم که هراز چند گاهی دورهم جمع بشوند و در موارد مهم تصمیم بگیرند. اما ایدهپردازی غیر از تصمیم گیریهای جمعی است. ایده پردازی را در جمعهای کوچک هم میتوان انجام داد.به یادتان میآورم مرحوم شریعتی زمانی به پسرش وصیت کرده بود که اگر میخواهی گرفتار هیچ دیکتاتوری نشی بخوان و بخوان و بخوان. از این فرصتی که پیش آمده برای تبادل اندیشه، برای خواندن، برای بالا بردن سطح خودمان باید استفاده کنیم. نه در سخنرانیها.

سخنرانیها اقتضائات خودش را دارد. جمعهای مطالعاتی، جمعهای کوچک، آموزش و تبادل نظر. آنجاست که میتوانیم گفتگو کنیم. در جمع عمومی فقط میتوانیم ایدههای اصلیمان را باهم مبادله کنیم. در جمعهای کوچک است که میتوانیم تعمیق بدهیم و در واقع عمق ببخشیم به اندیشه. به اندیشهای که باید پشتوانه ما باشد. ما دائما داریم تاکید میکنیم اتکای براحساسات یعنی موقت بودن حرکت. فقط بر عقل است که میتوان در بلند مدت تکیه کرد و تقریبا همه قبول دارند که اگر قرارباشد روزی عقل براین مملکت حاکم بشود همین اکثریتی است که امروزدرواقع دارد در مقاطع مختلف خودش را نشان میدهد می تواند عقل را در این کشورحاکم کند. شما را زیاد خسته کردم به همین دلیل صحبتم را تمام میکنم با این امید که درواقع ما بتوانیم از فرصت پیش آمده حداکثراستفاده را بکنیم. به خودمان متکی باشیم. با اتکائ به خود این حرکت جمعی را انشاﻋ الله پیش ببریم. اتکا کنیم به خدا و به قوهای که دردرون همه ما هست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *