Get Adobe Flash player

چند رسانه ای

به دنبال ما

ورود به سایت

سرور فخرالدین سورتیجی به مینوی جاوید پیوست

 

بار دیگر ایران زمین در فقدان یکی از فرزانگان خود به سوگ نشست.
بر اساس گزارش سازمان جوانان حزب پان ایرانیست، در شامگاه بیستم بهمن ماه، سرور فخرالدین سورتیجی، یکی از آخرین بازماندگان مکتب پان‌ایرانیسم، جهان خاکی را بدرود گفت و به هستی جاوید پیوست.


استاد فخرالدین سورتیجی در هشتم خرداد ماه سال ۱۳۱۰ از دودمانی محترم در شهر ساری دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ساری گذرانید؛ سپس به تهران آمد و تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ادبیات و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در محضر استادانی چون جلال همایی، بدیع‌الزمان فروزانفر، محمد معین، ابراهیم پورداود، عبدالعظیم قریب، پرویز خانلری و... به پایان رسانید. ایشان همزمان در رشته هنرهای دراماتیک و در رشته کارگردانی، در دانشگاه تهران، تحصیل می‌کرد.
در این دوران و با عشقی که به سرزمین ایران داشت به دیگر جوانان میهن پرست ایرانی به مکتب پان‌ایرانیسم پیوست.


فخرالدین سورتیجی در سال ۱۳۳۷ به ساری بازگشت و با استخدام در اداره فرهنگ ساری به تدریس در دبیرستان‌ها ودانشکده‌های استان مازندران پرداخت. از آن دوران تا به امروز سرور سورتیجی با تاسیس کتابخانه، تشکیل نخستین نمایشگاه کتاب، تدریس در دوره‌های تربیت معلم، تاسیس دبیرستان ملی و گروه فرهنگی پیشرو، ایراد سخنرانی در مجامع فرهنگی، نوشتن برنامه رادیویی دهقان به گویش مازندرانی، تدوین سالنامه فرهنگ ساری، پایه‌گذاری انجمن ادبی و فرهنگی تبرستان، همکاری با روزنامه‌های محلی، تدوین ۱۰ جلد کتاب درسی، انتشار مجله ماهانه شیر و خورشید سرخ و تالیف ده‌ها مقاله ادبی، نقشی تاثیر گذار و غیر قابل انکار در افزایش آگاهی‌های فرهنگی و اجتماعی مردم مازندران بر جا گذاشته است.
سرور سورتیجی سال‌ها مسوول تشکیلات حزب پان‌ایرانیست در استان مازندران و کاندیدای حزب در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی بود. در آبان ۱۳۵۷ در حالی که سراسر ایران در آشفتگی و جوش و خروش انقلابی به سر می‌برد، سرور سورتیجی، به عنوان سرپرست حزب پان‌ایرانیست در استان مازندران، با هوشیاری کامل ملی و در راستای خط مشی حزب پان‌ایرانیست در دفاع از قانون اساسی مشروطیت، همراه با بیانیه‌ای روشنگرانه متن کامل قانون اساسی و متمم آن را در صد‌ها نسخه تکثیر و در اختیار مردم استان قرار داد تا شاید روشنگر راه همهٔ مبارزان تحول طلب جامعه بزرگ ایرانی باشد.
سرور سورتیجی در سالهای اخیر و علیرغم بیماری طولانی، با حضور در جلسات پان‌ایرانیست‌ها، سرودن اشعار میهن پرستانه و درج مقالات در نشریات حزبی، عشق وافر خود به ایران و میهن پرستان را به جوانان یادآوری می‌نمود.
سرانجام سرور فخرالدین سورتیجی در شامگاه بیستم بهمن ماه ۱۳۹۱ خورشیدی به مینوی جاوید پیوست و پیکر پاک ایشان در ساری به خاک سپرده شد.
سال گذشته مجموعه شعرهای فارسی و مازندرانی استاد با عنوان «لاله‌های خیال» به چاپ رسید. سروده ذیل با عنوان «ایران‌زمین کجاست» که پنج سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سروده شده نمونه‌ای است از خیل اشعار میهنی ایشان که بیانگر روحیه آرمانخواه و میهن پرست این مرد بزرگ می‌باشد.

روانش شاد و یادش گرامی باد

ایران‌زمین کجاست

در سالهای مدرسه، خواندیم بار‌ها:
بیتی دو از عِماره و گفتیم مرو زیست.
بونصر از فراه
مُنجیک تِرمذیست
بیرونی از حوالی خوارزم بوده است
ما کودکان مدرسه را دایم این سوال، در ذهن می‌خلید،
مرو و فراه و ترمذ و خوارزم در کجاست؟ اندر بسیط خاک
مأوای امن ناصر خسرو، حکیم مرو
آنجا که شاعران،
بر پاره‌های لعل خوشابش مثل زنند
آن شهر پر شکوه بدخشان، کنون چه شد؟
گنجه،
شهری که پنج گنج نظامی در آن دیار
بر تاج تارک ادب فارسی دمید
اکنون کجاست؟
شروان،
شهری که شاعرش، خاقانی بزرگ
در پیش چشم دجله، بر ایوان خسروان
نالید و خون گریست
اکنون کجاست؟
آنجا که پیر روم، در کوی غاتفر
دلدار آن کنیزک دلداده را نشان در آن مکان دهد
آنرا چه پیش آمده کز وی نشان نماند؟
یا در گشاده دستی حافظ شنیده‌ایم؛
کان رند پاکباز
بخشیده بود، خاک بخارای بوعلی
بر خال هندوی رخ آن ترک فارسی
افزون بر آن ز شهر سمرقند رودکی
آن شهرهای خوب خاطره دار کهن کجاست؟
این شهرهای گمشده را، چون ستارگان، آیا افول بود؟
گویی چو پمپئی، خروار‌ها گدازه آتشفشان قهر
بارید بر زمین
و آن خاستگاه‌های تمدن را، در کام خود گرفت
آموزگار ما هم، گویی که آگهیش، از کودکان مدرسه‌اش، بیشتر نبود
تا اینکه ناگهان، در پنج سال پیش،
طوفان سهمناک مخوفی پدید شد
رگبار و سیل و غرش و غوغای تندباد
همگام و هم رکاب زمین‌لرزه‌های سخت
شیرازه‌ها گسست
زنجیر‌ها برید، دیوار آهنین همه پاشید بر زمین
کم‌کم به چند سال، طوفان فرو نشست
و از پشت ابر‌ها، رخشید آفتاب حقیقت بر آسمان
وان پردهٔ فریب، که دستان نابکار، هفتاد و‌اند سال،
بر چهرهٔ تاریخ بسته بود، از هم دریده شد
اینک یکان یکان، آن شهرهای رسته ز بند آشنا طلب
با یک سرود، مژده «پیوند» می‌دهند
تندیس سرفراز حماسه‌سرای توس،
ساییده سر بر اوج فلک در دوشنبه شهر
دیگر نیاز نیست که پرسیم از این و آن
آن دستهای بر شده از شهرهای دور، گویند آشکار
ایران‌زمین کجاست
پیوندتان خجسته بود، روزگار خوش
هم‌میهنان من!
ما بعد نیم قرن به پاسخ رسیده‌ایم

 

خرداد ۱۳۷۴ خورشیدی