Get Adobe Flash player

چند رسانه ای

به دنبال ما

ورود به سایت

تقابل قدرت در جمهوری اسلامی، خواست ملت و انتخابات

بردیا صالحی

 

 

برای ورود به بحث انتخابات ریاست جمهوری دورهٔ یازدهم باید در آغاز دو نکته را مد نظر داشت.

۱-احمدی‌نژاد و اتاق فکری که در این چند سال و به ویژه در دولت دهم با وی همراه بوده است را نمی‌توان بیرون از بازی در نظر گرفت. از دید نگارنده تا پایان دولت دهم و تا پس از برگزاری انتخابات احتمال بروز حرکتی غیر قابل پیش بینی از وی وجود دارد. رئیس جمهور بعد از چهار سال تقابل با دایرهٔ قدرت و عبور از رهبر نظام تا جائیکه خود را در حد یک اپوزوسیون مطرح کرد بی‌تردید در پی دست یافتن به اهدافی بوده است. حال آنکه او و تیمش با خوش خدمتی و در رکاب رهبر ماندن می‌توانستند ازدایرهٔ قدرت خارج نشده و همچنان وزنه‌ای تاثیرگذار در حاکمیت باقی بمانند.

۲-نخبگان سیاسی مستقل باید بر این امر اهتمام ورزند که بحث انتخابات را با نگاه به شرایط کشور از دو منظر درونمرز و همچنین مناسبات بین الملل، دست کم شش ماه پیش از برگزاری آغاز نمایند تا بتوانند با تجزیه و تحلیل مسائل و هم اندیشی، به دیدگاه و عملی نزدیک به هم رسیده و راهبری و مدیریتی علمی را عملی نمایند. بی‌تردید هم اندیشی در زمان انتخابات چندان نمی‌تواند ثمربخش باشد. البته بیانیهٔ انتخاباتی شماره یک حزب پان ایرانیست که از نخبگان کلیهٔ احزاب و اندیشه‌های مستقل دعوت به عمل آورده تا با هم اندیشی به یک دیدگاه و تصمیم مشترک برسند قابل ستایش می‌باشد. پرپیداست این حرکت باید بیشتر صورت پذیرد چراکه تاثیرگذاری بسیار بالایی می‌تواند بر شرایط کشور داشته باشد.

بر همگان روشن می‌باشد که به علت یک دست و فراگیر بودن رژیم‌های توتالیتر، انتخابات آزاد و سالم نمی‌تواند برگزار شود. حال آنکه در نظام جمهوری اسلامی از آغاز تا به امروز گونه ایی چند دستگی در میان صاحبان قدرت وجود داشته و رقابت برای کسب منافع حداکثری و بسط قدرت قدرت طلبان، از تبدیل دیکتاتوری جمهوری اسلامی به نظلمی توتالیتر جلوگیری کرده است. این عدم فراگیری و همچنین جنگ قدرتِ درون حاکمیت توانسته تا در برخی از انتخابات، نتایجی به دست دهد که خواست‌های ملت ایران نیز در آن‌ها لحاظ شود. در واقع ملت ایران با استفاده از تشتت و شکاف‌های پیش آمده در حاکمیت و دشمنی‌های پیدا و پنهان ناشی از آن، توانسته در تغییر گفتمان قدرتمداران و نخبگان حاکمیت تاثیر به سزایی داشته باشد. ملت آنان را وادار کرده است که برای پیشبرد اهداف خود مطالبات مدنی نیز آرام آرام در راس برنامه‌ها قرار گیرد و برای جلب حمایت و آرای مردم از اندیشهٔ بستهٔ خویش و از بالا نگاه کردن به مردم تا اندازهٔ زیادی عدول کرده و با خواسته‌های ملت خود را هماهنگ نمایند. این تغییر حتا اگر در آغاز به ظاهر بوده باشد اما با گذشت سال‌ها جای خود را در میان آرا و اندیشه‌های وابستگان به قدرت باز کرده و باعث شده است تا بیش از پیش در میان آنان تغییرات ایجاد گردد. این تغییر نگرش‌ها باعث شد تا در برگزاری برخی انتخابات آرای مردم به حساب امده و از تقلب جلوگیری به عمل آید. نمونهٔ بارز ان، انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ بود که شوکی بزرگ را بر نظام وارد کرد و ملت شرایطی را پیش آورد که با انتخاب خود عملا در برابر خواست تمامیت خواهان قرار گرفت. باید دانست مجری و برگزار کننده انتخابات یعنی دولت هاشمی شرایط را به گونه‌ای پیش برد تا از مهندسی آرا و دست بردن در انتخاب ملت جلوگیری شود و کسی به عنوان رئیس جمهور برگزیده گردد که ادبیات و باورهای فکری کاملا متفاوتی نسبت به دیگران داشت و از خود نشان می‌داد. در واقع هاشمی با این عملکرد موازنهٔ قوا را به سود خویش دگرگون کرد و از این رهگذر ملت نیز توانست با استفاده از فرصت بدست آمده خواست خود را تحمیل نموده و تا اندازهٔ زیادی نسبت به دولت هاشمی، آزادی‌هایی به دست آورد. از این دوره بود که اختلاف و از هم گسیختگی و در ‌‌نهایت ریزش نخبگان حاکمیت شدت بیشتری به خود گرفت تا امروز شاهد آن باشیم که خود هاشمی از حذف شدگان دایرهٔ قدرت به شمار آید. دیگر استفاده‌ای که ملت از تقابل و رویارویی موجود در درون حاکمیت برد برگزاری انتخابات سال ۸۸ بوده است. اینبار بازی قدرت شرایط را نسبت به انتخابات سال ۷۶ معکوس کرد و دولت نهم با حمایت دایرهٔ قدرت و تیم سرکوبش به مهندسی آرا اقدام کرده و با تقلب، برای بار دوم محمود احمدی‌نژاد را از صندوق‌های رای بیرون آورد. از آنجا که خواست اکثریت ملت ایران ایستادن در برابر ارادهٔ تمامیت خواهان بود و از آنجا که انتخاب تمامیت خواهان اشکارا آقای احمدی‌نژاد می‌بود در نتیجه میرحسین موسوی نامزدی گردید که رای‌ها به نام او در صندوق‌ها ریخته شد. تقلب صورت گرفته در انتخابات و عدم پاسخ گویی به مطالبات ملت در ‌‌نهایت جنبش سبز را موجب گردید تا پایه‌های نظام جمهوری اسلامی را شدیدا لرزانده و سبب ساز ریزش بسیار فراوان نخبگان حاکمیت گردد تا گستردگی نظام از میان رفته و هستهٔ مرکزی قدرت بسیار کوچک‌تر شود. باید توجه داشت که اگر خواست مردم نسبت به اعادهٔ حق خویش و حضور آن‌ها در خیابان‌ها و مورد خطاب قرار دادن نامزد مورد نظرشان نبود شاید جنبشی مدنی بدین شکل روی نمی‌داد. به واقع این مطالبهٔ ملت از آقایان موسوی و کروبی بود که ان‌ها را وادار کرد پا پس نکشیده و بر مطالبات به حق ملت پای فشارند. در نظام‌های غیردموکراتیکی چون جمهوری اسلامی که به خواست ملت و اصلاح و رفرم تن نمی‌دهند و البته دارای چنددستگی و رقابت درزمینهٔ دستیابی هر چه بیشتر به قدرت و قبضهٔ آن هستند، وجود انتخابات فرصتی
می‌باشد که ملت با استفاده از شرایطی که پیش می‌‌اید مطالبات خویش را مطرح کرده و با هوشیاری برای بدست آوردن آن‌ها بیشترین پافشاری را به انجام می‌رساند. شرکت در انتخابات چنین رژیم‌هایی به قصد اصلاح در زیر چ‌تر نظام نه تنها دستاوردی نخواهد داشت بلکه مایهٔ دلسردی و فرسایش نیرو‌ها می‌شود اصولا اصلاحات تا رو در رو و سینه به سینه نباشد به بار نمی‌نشیند و تنها زمانی به نتیجه می‌رسد که نخبگانی مستقل و یا خارج شده از دایرهٔ قدرت آن را رهبری نمایند. در نظام‌های این چنینی هدف شرکت در انتخابات صرفا در تقابل با آن اراده‌ای است که خواست ملت را برنمی تابد و نه چیز دیگر. اگر رای ملت به حساب آورده شد که مردم به بخشی از خواسته‌های خود خواهند رسید و با پیگیری این روند تا رسیدن به تمامی خواسته‌های خود به پیش می‌رود و اگر وارون آن روی دهد جنبش‌های مدنی مسیر را برای رسیدن به مطالبات هموار خواهند کرد. البته که این امر زمان بر می‌باشد. باید دانست دستیابی به آزادی و مدنیت از طریق عصیان‌های خشونت زا و نگاه براندازی به هر قیمت تقریبا غیرممکن می‌باشد و اگر عصیانی اینچنینی، براندازی را موجب گشت معمولا نتیجه‌ای دلخواه را به دست نمی‌دهد. بنابراین وقتی نامزدهایی وجود دارند که در تقابل با دایرهٔ قدرت رفتار و حرکت می‌نمایند و نسبت به مطالبات ملت بی‌تفاوت نمی‌باشند، وظیفهٔ ملت آن می‌باشد که این شرایط را تبدیل به فرصت نموده و در انتخابات شرکت نماید.

 


اما برای بحث در زمینهٔ انتخابات پیش رو باید شرایط کلی نظام، کشور و همچنین نامزد‌ها را سنجید.

 

در حال حاضر نظام جمهوری اسلامی گرفتار بحران‌های عدیده ایست و با پی گرفتن لجوجانهٔ سیاست‌های پیشین خود نه تنها بر بحران‌ها چیره نخواهد شد بلکه در بحران‌های بیشتری فرو خواهد رفت.


بر اساس کتاب گذار به دموکراسی گردآمده زیر نظر حسین بشیریه نظامهای غیردموکراتیک که مسیر فروپاشی را طی می‌کنند دارای ۴ بحران عمده می‌باشند که عبارتند از: ۱-بحران مشروعیت ۲-بحران کارآیی ۳-بحران در همبستگی نخبگان سیاسی ۴-بحران استیلا.


بر پایهٔ داده‌های بالا شرایط نظام را به صورت اجمالی بررسی می‌کنیم.


۱-بحران مشروعیت ایدئولوژیک کاملا ریشه‌ای شده است و نه تنها اکثریت مطلق ملت ایران حکومت فق‌ها بر پایهٔ ولایت فقیه را مشروع نمی‌دانند که بسیاری از وابستگان و نخبگان حاکمیت نیز از باور به ان عدول کرده‌اند. این شرایط به دلیل عدم کارآمدی نظام در تمامی زمینه‌ها و تناقض و تعارض در عملکرد سرآمدان آن نسبت به باوری است که مبلغ آن بوده و هستند.

۲-امروز نظام جمهوری اسلامی در نتیجهٔ تاثیر مستقیم اندیشه‌ها، خواست‌ها و اعمال قدرت تمامیت خواهانی که ناتوان از مدیریت علمی و کارآمد هستند در تمامی زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، محیط زیست و بین الملل و.... دچار عدم کارآیی می‌باشد و این امر شرایط را تا به جایی رسانده است که نارضایتی همگانی را موجب گردیده و ملت را بیش از پیش از نظام بیزار نموده است. باید در نظر داشت که ملت ایران در هشت سال گذشته بسیار فقیر شده و طبقهٔ متوسط جامعه در حال از میان رفتن می‌باشد. از آنجا که در چند قرن گذشته تمامی دگرگونی‌ها و رفرم‌ها به دست این طبقه از جوامع شکل گرفته است، بنابراین در صورت نبود یا از میان رفتن طبقهٔ متوسط جامعه رژیم‌های غیردموکراتیک بیمه شده و بر عمر خود خواهند افزود. برخی تحلیل‌ها بیانگر این امر می‌باشند که حاکمیت جمهوری اسلامی برنامه‌ای جز این ندارد و به شیوه‌ای هدفمند و از طریق ایجاد رکود اقتصادی در حال حذف طبقهٔ متوسط می‌باشد تا از فروپاشی خود به دست ملت جلوگیری کند.

۳-این بحران به دلایل مختلف بوجود آمده است که کنار گذاشته شدن برخی نخبگان به سبب خروج از دایرهٔ اعتماد، جنگ قدرت میان سرآمدان نظام و همچنین بریدن برخی نخبگان به دلیل عدم کارایی و ضدمردمی بودن حاکمیت از ان دسته‌اند. در چنین شرایطی است که نخبگان راستین و مستقل باید این هنر را داشته باشند که آن بخش از نخبگان حاکمیت که کنار گذاشته شده و یا بریده‌اند وهمراه با مطالبات مردم بوده و یا متمایل می‌باشند را به خود جذب کرده و به آغوش ملت بازگردانند. این ریزش‌ها از آغاز انقلاب وجود داشته است اما پس از انتخابات سال ۸۸ بسیار شدت گرفته است و همانگونه که گفته شد هاشمی رفسنجانی یکی از بنیان گذاران نظام و احمدی‌نژاد نور چشمی ۴ سال پیش رهبری نیز به گونه ایی ریزش کرده‌اند. این را نیز باید در نظر داشت با ریزش هر یک از نخبگان حاکمیت، بسیاری از وابستگان نیزهمراه با آنان شده و بدنهٔ نظام را کوچک‌تر کرده‌اند. در واقع من بدین دلیل به جای نظام بیشتر از دایرهٔ قدرت یاد می‌کنم چون تنها هستهٔ کوچکی از آن باقی مانده است و این هستهٔ کوچک کاملا از تلاش برای حفظ نظام عبور کرده و صرفا در پی حفظ قدرت خویش به هر قیمتی می‌باشد و این مقدمهٔ افول و فروپاشی اعمال کنندگان این شرایط است. نخبگان مستقل باید از ریزش وابستگان حاکمیت به گرمی استقبال نمایند و با دادن اطمینان، از بازگشت آنان به دامان دایرهٔ قدرت جلوگیری نمایند. با نگاه به تاریخ روند گذار نظام‌های غیردموکراتیک به دموکراسی و به ویژه از دههٔ هفتاد میلادی این حقیقت اشکار را نمی‌توان پنهان کرد که جنبش دموکراسی خواه زمانی به نتیجه رسیده است که بخشی از حاکمیت که دارای قدرت تاثیرگذاری می‌باشد از دایره ی قدرت جدا شده و به ملت پیوسته است. بدون تردید اگر آزادی خواهان، رومانتیک و احساسی رفتار نمایند و جز این عمل کنند تجربه ثابت کرده است که پیروزی با سرکوب گران و دیکتاتور‌ها خواهد بود. نگاه به روند گذار کشورهای پرتغال، اسپانیا و آفریقای جنوبی بسیار راهگشا خواهد بود.

۴-باید دانست دایرهٔ قدرت در حال حاضر تنها دچار بحران استیلا نمی‌باشد. بخش مهمی از سپاه و بسیج و نیروی سرکوب را در اختیار داشته و تنها استیلای نظامی است که جلوی رفرم را تا به امروز گرفته است. روندی که دایرهٔ قدرت پیش گرفته است پیش از این بار‌ها به دست بزرگ‌ترین دیکتاتورهای نظامی پیاده شده است که نتیجه‌ای جز شکست را برای آنان نداشته است. زمانی که برای دیکتاتور‌ها تنها استیلای سرکوب باقی مانده است بی‌تردید به فروپاشی نزدیک گردیده‌اند. آن‌ها آخرین مرحله برای سقوط را در حال گذار هستند. دایرهٔ قدرت در این چندسال تلاش داشته است تا با حذف منتقدان و برخی سرآمدان دارای نفوذ و قدرت، حاکمیت یک دستی را ایجاد نماید تا شرایط را برای توتالیتاریسم نظامی فراهم کند که البته تاکنون موفق نشده است. دیگر آنکه به احتمال فراوان برای جلوگیری از هزینه‌های بیشتر، دایرهٔ قدرت در پی آن می‌باشد که انتخابات ریاست جمهوری را حذف نموده و حکومتی پارلمانی را به وجود آورد. انتخابات پیش رو شاید آخرین آن باشد. باید گفت خواست اصلی دایرهٔ قدرت در این انتخابات عدم استقبال عمومی می‌باشد تا نامزد خود را بی‌دردسر از صندوق درآورده، حاکمیت را یک دست کرده و شرایط برای برداشتن انتخابات ریاست جمهوری را هموار نماید. مناظره‌های تلویزیونی نیز در جهت سرد کردن روند انتخابات برنامه ریزی شده است تا ملت به جای جدی گرفتن نامزد‌ها به تمسخر آن‌ها روی اورده و از حضور در انتخابات پشیمان گردند.
دیگر آنکه نخبگان مستقل باید در پی این امر باشند که در میان نظامیان نفوذ کرده و ریزش آنان را نیز موجب شوند. باید دایرهٔ قدرت را هر چه می‌توان بیش از پیش کوچک‌تر و شکننده‌تر کرد تا روند فروپاشی به پایان خود نزدیک‌تر شود. بی‌تردید به نظامیان نیز باید تضمین جانی و مالی داده شود تا با خیالی آسوده از سرکوبگران جدا گردیده و به اغوش ملت بازگردند. مسلما روند جدایی نظامیان از طریق نخبگان جدا شده از حاکمیت صورت می‌پذیرد و البته برای حفظ جان انان هرگز نباید صورتی علنی به خود بگیرد.


دربارهٔ شرایط کشور بر کسی پوشیده نیست که دوران خطیری برای ایران را پشت سر می‌گذاریم. جدای بر شرایط بغرنج درونی که بدان اشاره شد، تحریم‌های فلج کننده به دلیل پروندهٔ هسته‌ای گلوی ملت را می‌فشارد، جایگاه بین المللی ایران افول کرده و میدان برای رقیبان سنتی و دیرین کشور خالی مانده است، سایهٔ جنگ بر سر کشور سنگینی می‌کند و در صورت تزلزل، احتمال بروز جنگ داخلی از طریق مسلح کردن کامل احزاب تروریستی پیرامون کشور و همچنین سازمان مجاهدین خلق، و در صورت به زیر آمدن اسد در سوریه از طریق سرازیر شدن نیروهای القاعده و طالبان و حتا پ ک ک به درون کشور بسیار جدی خواهد شد. شرایطی که جنگ‌های قومی مذهبی و کشتار و آوارگی و ویرانی را برای ملت ایران به ارمغان خواهد آورد.

در میان نامزدهای انتخابات دورهٔ یازدهم کسانی که این منش و شخصیت را تا اندازه ایی نشان داده‌اند که بتوانند تقابل را با دایرهٔ قدرت به وجود آورده و بر خواست‌های مدنی ملت تاکید نمایند اقایان روحانی و عارف بوده‌اند. هرچند که آقای روحانی شجاعت بیشتری از خود نشان داده است، برنامه‌های خود را روشن‌تر بیان نموده است و دغدغه‌های ملی بیشتری نسبت به اقای عارف داشته است. با کنار رفتن آقای عارف که قابل پیش بینی بود شرایط برای رای آوردن آقای روحانی بهتر از پیش شده است. البته باید از این امر مطمئن شد که تا چه اندازه ایشان برکلام خود مصر هستند و پافشاری خواهند کرد و تا چه اندازه در صورت بروز مهندسی آرا حاضر به دادن هزینه می‌باشند. اما باید توجه داشت که این نامزد دارای ان برش و استعداد، توانایی و اثرگذاری و باور نیست که بتواند به طور کامل در پی احقاق حق ملت گام بردارد. اثرگذاری وی نسبت به دو نامزد در حصر انتخابات پیشین بسیار کمتر می‌باشد. این هنر و ارادهٔ پولادین ملت و نخبگان مستقل می‌باشد که باید او را وادار به مقاومت نماید. بدین معنی که در صورت رای آوردن آقای روحانی، پویایی‌های اثرگذار نخبگان سیاسی پایان نمی‌گیرد بلکه فعالیت راستین آن‌ها برای پیشبرد مطالبات مدنی ملت باید شدت بیشتری بگیرد و از سازش آقای روحانی با دایرهٔ قدرت جلوگیری نماید. نخبگان باید ارتباط با ملت را پی بگیرند و با راهبری آن در توانایی پیاده کردن این شرایط را در خود حفظ نمایند.


نتیجهٔ نهایی آنکه انتخابات پیش رو و حضور پرشور در آن می‌تواند (نه با دیدی مطلق) برای ملت ایران فرصتی دوباره ایجاد نماید تا:

۱-با حمایت از نامزدی که تقابل با دایرهٔ قدرت و رهبری را موجب می‌گردد و همچنین با وادار کردن او به بازگویی اشکار و رسای مطالبات مردمی، یا به خواسته‌های مدنی خود نزدیک‌تر شود و یا در صورت مهندسی آرا جنبش مدنی نوینی را شکل دهد تا در کنار پی گیری مطالبات خود، موجب ریزش نخبگانی دیگر از حاکمیت شده و مسیر را برای گذار به دموکراسی بیشترهموار کند.

۲-با تغییر دولت و آمدن کسی که مطالبات ملت را در نظر آورده است بتواند از ورطهٔ اسفناک شرایط اقتصادی و اجتماعی و..... برون جسته، اوضاع را کنترل نموده وقدرت را در زمینه‌های مختلف و تا جایی که امکان دارد از دست نظامیان خارج نماید. همچنین با تقویت طبقهٔ متوسط جامعه ازحذف آن جلوگیری کند و جامعه را از حالت امنیتی بیرون آورد.. مسلما رای آوردن چنین نامزدی از یک دست شدن حاکمیت جلوگیری خواهد کرد. اما باید دانست که انتظار معجزه نمی‌توان و نباید داشت و باید صبوری پیشه کرد.

۳- با شور واشتیاق ایجاد شده و نشان دادن آن به دایرهٔ قدرت که در این دوره به دنبال برگزاری انتخابی آرام و بی‌دردسر می‌باشد و تحمیل ارادهٔ خود بر قدرتمداران، احتمال پارلمانی شدن حاکمیت و کنار نهادن انتخابات ریاست جمهوری را بسیار کم و یا غیرممکن کند. تا بتواند در آینده نیز از این امکان در جهت برآوردن خواسته‌های خود بیشترین بهره را ببرد.

۴-با شورایجاد شده توسط خود به جهانیان این پیام را برساند که نمی‌تواند نسبت به شرایط مملکت خویش بی‌تفاوت مانده و با حضور گرم خود امیدوار بودن به بهبود وضعیت را آشکار نماید و اعلام دارد که سرنوشتش را خود رقم خواهد زد تا از این رهگذر بتواند خطر وقوع جنگ را کم کرده وبا وادار کردن منتخب خود در جهت تعیین سیاست‌های جدید تحریم‌ها را فروکاهیده وبا حفظ انسجام کشور از جنگ داخلی و سرازیر شدن تروریست‌ها به داخل کشور و کشتار و ویرانی ایران جلوگیری نماید.