Get Adobe Flash player

چند رسانه ای

به دنبال ما

ورود به سایت

گفتارهایی در زمینه پان ترکیسم 

 

اگر بخواهیم پان ترکیسم را در یک جمله معرفی نماییم نقل قول زیر ازیکی از معروف‌ترین نظریه پردازان پان ترکیسم به نام ضیاء گوگ آلپ نمونه بسیارگویا و روشنی است:

«یکصد میلیون ترک زبان باید در زیر یک فرمانروایی با مرکزیت کشور ترکیه امپراطوری بزرگ تورانی را تشکیل دهند.» [۲]
منظور نظریه پردازان پان ترکیسم از ترک زبانان یا به قول آن‌ها ترکان، ساکنان کشورهای ترکیه، جمهوری آذربایجان، جمهوری‌های ترک زبان روسیه در قفقاز، آذربایجان ایران، ترک زبانان بالکان، ازبکستان ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و استانهای ترک زبان چین می‌باشد. نظریه پردازان پان ترکیسم، ساکنان این مناطق را حول زبان ترکی از یک‌نژاد معرفی می‌نمایندوایشان را ملت ترک یا درمفهوم وسیع‌تر ملت توران معرفی می‌کنند. با یک نگاه به ساکنان این مناطق به سادگی می‌توان دریافت که موضوع هم‌نژاد نبودن ایشان به قدری روشن است که شاید نیاز به هیچ بحث تاریخی و شواهد علمی نداشته باشد. در اینجا چون از واژه باستانی توران نام برده شد، باید به این نکته اشاره شود که در مورد معنی ومفهوم واژه توران یک سوء تفاهم تاریخی به وجود آمده است که جلو‌تر در مورد آن صحبت خواهد شد.
((باید دانست هرچند نظریه پردازان پان ترکیسم را ضیاء گوگ آلپ واحمد آقایف ویوسف آکچو معرفی می‌نمایند ولی براستی سه یهودی غیر ترک الهام بخش این سیاست بوده‌اند.
در سالهای ۱۸۳۲-۱۸۱۱ میلادی یک یهودی انگلیسی به نام «آرتور لملی دیوید» در سفری که به ترکیه داشت کتابی به نام «بررسی‌های مقدماتی» نوشت و در آن کوشید ترکان را نژادی جدا سر و بر‌تر از سایر ملل شرقی نشان دهد. همین کتاب درسال ۱۸۶۹ میلادی به صورت جزوه‌ای به زبان ترکی منتشر شد و تاثیر فراوانی بر رهبران نهضت ترکان جوان گذاشت.
نفر دوم «آرمنیوس وامبری» بود که فرزند یکی از روحانیون یهودی مجارستانی بود. او آثار فراوانی در مورد بایستگی دوباره سازی ملیت ترکی و زبان و ادبیات ترکی انتشار داد. همو بود که درسال ۱۸۶۸ میلادی در انگلستان کتابی منتشرکرد که ویژه ملتهای ترک بودو ادعای هم‌نژاد بودن مردم ترک زبان را مطرح کرد.
دیگر نویسنده یهودی، شخصی فرانسوی تبار به نام «دیوید لئون کوهن» بود که درسال ۱۸۹۹ میلادی کتابی منتشر کرد که درآن از برتری ترکان سخن گفت. او همچنین چندین داستان حماسی درباره گذشته ترکان به چاپ رساند. خواسته او جداسازی ترکان و جلوگیری از همبستگی ترکان با دیگر مسلمانان بویژه اعراب بود.)) [۳]

مطالعه بیشتر...

زیستن در زبان فارسی، مردن در زبان فارسی

 

یکی از توهماتی که «جهانی شدن» به‌ویژه در عرصه دانش، پدید آورده است، بازگشت دوباره و باید گفت چندباره به پنداره امکان و مفید بودن عملی پدیده‌ای است که از قرن‌ها پیش برای همه آشنا است: «زبان می‌انجی» (lingua franca).

مفهوم زبان می‌انجی را در حوزه تفکر شاید بتوان به مفهوم «پول» در حوزه اقتصاد نزدیک کرد. در اقتصاد، «پول» کالایی تعریف می‌شود که با تمام کالاهای دیگر قابل مبادله است و از این رو می‌تواند نقش می‌انجی میان آن‌ها را بازی کند تا مبادلات اقتصادی بتوانند به سهولت بیشتری صورت بگیرند. در طول دو قرن اخیر نیز به‌‌ همان صورتی که اقتصاد و روابط اقتصادی گسترش می‌یافت و نظام‌های مختلف سیاسی و اجتماعی با یکدیگر بیشتر وارد مبادله می‌شدند، فاصله گرفتن از اقتصادهای موسوم به معیشتی و اقتصادهای خودکفا یا نیمه‌خودکفا، بیشتر شد و جای خود را به اقتصادهای کالایی یعنی تولید کالا برای فروش و مبادله داد و از این رو، نیاز به کالای می‌انجی نیز برای این کار افزایش یافت.



اما سرانجام غم‌انگیزی که در انتهای این ماجرا داشتیم، یعنی پولی شدن همه روابط و تبدیل پول به یک کالای مطلق و نه لزوما می‌انجی و سلسله مراتبی شدن پول‌ها (ارز‌ها) جهان را به یک کابوس واقعی اقتصادی کشاند. امروز پرسش این است که آیا نمی‌توان در عرصه زبان و اندیشه انتظار یک زبان می‌انجی که به صورت مفروض همه بتوانند از طریق آن با یکدیگر سخن بگویند، داشت؟


روزگاری در عرصه اسلام و تمدن‌های مدیترانه‌ای و آسیایی، زبان عربی، زبان می‌انجی علم به شمار می‌آمد. در قرون وسطا در اروپا، زبان لاتین، این وظیفه را برعهده داشت تا قرن نوزدهم که زبان قدرت‌های بزرگ استعماری یعنی فرانسوی و انگلیسی به این مقام رسیدند و سرانجام با جنگ جهانی دوم و قدرت‌یابی کامل آمریکا، هم از لحاظ جذب دانشمندان سراسر عالم و هم به دلیل قدرت نظامی جهانی خود، توانست زبان انگلیسی را به زبان می‌انجی غالب در همه محافل علمی جهان تبدیل کند.


این امر را با ضمانت قدرت نظامی خود و با ضمانت قدرت علمی دانشگاه‌های برجسته که آن نیز حاصل سرازیر شدن میلیون‌ها دلار بودجه‌های پژوهشی بود و به خدمت گرفتن کامل و دامن زدن به فرآیند «فرار مغز‌ها» از کشورهای پیرامونی که آمریکا در آن‌ها نظام‌های دیکتاتوری را ایجاد یا تقویت می‌کرد، تداوم داد.


پرسش آن است که آیا می‌توان اندیشه و خلاقیتی در دانش داشت، بدون آن‌که از زبانی برخوردار بود و آیا می‌توان این خلاقیت و دانش را فرا‌تر از آن زبان به حساب فرهنگ و زبان دیگری گذاشت؟ آیا می‌توان در ‌‌نهایت ایران‌شناس و متخصص جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی و جامعه و فرهنگ ایرانی بود و به زبان دیگری نوشت و خواند و صرفا بر ترجمه آثار خود به زبان اصلی اکتفا کرد؟


آیا می‌توان در انگلیسی زندگی کرد و در فارسی تاثیرگذار بود؟ بدون شک پاسخ این سوال، پاسخی قطعا مثبت یا منفی نیست، اما یک امر تاریخی از دست‌کم‌هزار سال پیش (دوره‌ای که فردوسی «شاهنامه» خود را خلق می‌کرد) تا امروز، دوره‌ای که نویسندگان، رمان‌نویسان، جامعه‌شناسان و سایر متخصصان ایرانی به رغم مشکلات بی‌شمار و غیرقابل تصور به نوشتن و پژوهش و انتشار در زبان فارسی ادامه می‌دهند، واقعیتی غیرقابل انکار بوده است.


این‌که همه این افراد در برابر یک انتخاب قرار داشتند: آیا به سوی زبانی دیگر بروند تا ظاهرا تاثیرگذاری بیشتری بکنند، یا در زبانی محلی بمانند و ظاهرا از تاثیرگذاری در سطح جهانی باز بمانند؟ پرسش اما به این صورت ناقص و غلط‌انداز است. در واقع، حقیقت تاریخی نشان می‌دهد که اگر فردوسی به جای فارسی، زبان می‌انجی آن دوران یعنی عربی را برمی‌گزید، امروز شاید هرگز چنین جایگاهی نداشت و اگر دانشمندان و دانشگاهیان علوم انسانی ما از فردا تصمیم می‌گرفتند دیگر هیچ‌چیز به زبان فارسی ننویسند، تا چند دهه دیگر هیچ اثری از این علوم در این پهنه باقی نمی‌ماند و تفکر از آن رخت برمی‌بست. این سخن معروف را هرگز از یاد نبریم که: زبان روح ملت‌ها و مردمانی است که می‌خواهند به فرهنگ خویش تداوم ببخشند.


از این رو هر چند بسیاری از شرایط امروز سبب شده است که نوعی مشروعیت برای نوشتن به زبان انگلیسی به وسیله مهاجران و غیرمهاجران فارسی‌زبان باب شود و حتی نظام دانشگاهی ما نیز به صورتی شگفت‌انگیز از این امر به شدت حمایت می‌کند. متاسفانه باید بگوییم نتیجه این امر نه خدمت به فرهنگ ایرانی بلکه افزودن به سرمایه اندیشه و زبان کشورهایی است که این نوشته‌ها و اندیشه‌ها در آن‌ها انجام می‌گیرند، «زیستن در فارسی و مردن در فارسی» هم حق ما است و هم شاید برای بسیاری از ما، وظیفه‌مان. تنها با ساختن و بازساختن زبانی قدرتمند است که می‌توان اندیشه‌ای خلاق و فرهنگی قدرتمند ساخت.

مطالعه بیشتر...

آینده غمگین زنان در بهار عربی


«فرهنگ سیاسی در اکثر کشورهای خاورمیانه هنوز برای حقوق زنان اولویتی قرار نداده است و قانون گذاران صدای آنان را نمی‌شنود.» این سخن «نادیا خلیفه» محقق «دید‌بان حقوق بشر» است.

 

 

او ادامه می‌دهد که حقیقت تلخ‌تر، آن است که زنان عرب همچنان در حاشیه قرار دارند و حقوق آنان به جای اینکه در فرآیند تشکیل دولت‌های دموکراتیک جدید به رسمیت شناخته شود، در درجه دوم و یا سوم اهمیت قرار می‌گیرد و حتی در مواردی بر سر حقوق آنان معامله نیز می‌شود.

زینب الخواجهدر ماه اکتبر سال ۲۰۱۱ میلادی، «توکل کرمان» بانوی یمنی به همراه سه زن دیگر برنده جایزه صلح نوبل شد تا جهان به خوبی بداند که نقش زنان در تحولات خاورمیانه، برقراری صلح و رهبری است.

مطالعه بیشتر...

شاردن و میراث ایرانی او 

مجید تفرشی

 

پنجم ژانویه، سیصدمین سالگرد درگذشت «ژان شاردن» جهانگرد، نویسنده و ایران‌شناس مشهور فرانسوی بود.

 

 

 

شاردن متولد ۱۶ نوامبر ۱۶۴۳ پاریس و درگذشته پنجم ژانویه ۱۷۱۳ در محله چیزیک در غرب لندن است. شاردن عمدتا به سفرنامه‌هایش درباره ایران شهره است. سفرنامه او به ایران مفصل‌ترین و یکی از مهم‌ترین (اگر نگوییم مهم‌ترین) آثار غربی منتشر شده در سه سده اخیر در شناسایی و معرفی ایران و ایرانیان به غربیان است.

شاردن که فرزند یک جواهر فروش ثروتمند پروتستان فرانسوی بود، سفرهای شرقی خود را در حدود سال ۱۶۶۴ به منظور تجارت و به نیابت از پدرش، در جستجوی جواهرات به هند و از طریق ایران آغاز کرد.

اطلاعات پراکنده درباره این سفر کوتاه به ایران، حاکی از آن است که شاردن ۲۱ ساله موفق شد تا با راه یافتن به دربار شاه عباس دوم، به عنوان تاجر و طراح رسمی جواهرات خاندان صفوی منصوب شود.

سفر بعدی شاردن در سال ۱۶۶۷ و از طریق بندر هرمز به اصفهان و در پایان‌‌ همان سال به سوی هند انجام شد. او مجددا در ۱۶۶۹ به مدت شش ماه دیگر به ایران بازگشت در اوان دهه ۱۶۷۰، به دلیل بروز مشکلاتی، شاردن مصمم شد تا به شرق و به ویژه ایران برگشته و با گسترش دانش ایرانی خود، کارش را در آن منطقه ادامه دهد. او در تابستان ۱۶۷۱ پاریس را ترک کرد و به منظور سیاحت و تجارت جواهرات و ساعت، از طریق ایتالیا، عثمانی، گرجستان ارمنستان و پشت سر گذاشتن حوادثی خطرناک، در سال ۱۶۷۳ برای سومین بار به ایران وارد شد و از مسیر تبریز، زنجان، قم و کاشان، در ۱۴ ژوئن آن سال وارد اصفهان وارد شد.

مطالعه بیشتر...

نه فدرالیسم نه انحلال کشور

ارسلان مغانی

 

همیشه در عرصه سیاست ایرانی کسانی بودند که هیچ‌گاه جدی گرفته نشده‌اند و یا مورد تمسخر بقیه بوده‌اند و تقریبا همه گروه‌ها و جریان‌های سیاسی از داخل و خارج در خصوص آن‌ها اتفاق نظر دارند. افرادی مانند سعید سکویی، علی رضا نوری‌زاده و بسیاری دیگر از این دست از افراد هستند. وجه مشترک این عده صحبت کردن در خصوص طیف گسترده‌ای از مسائل و حوزه‌هایی که است که لزوما در خصوص آن تخصصی ندارند و اتفاقا ویژگی این عده نیز صحبت کردن از موضع «قطع و یقین» و بدون رعایت احتیاط علمی است. معمولا برای شناسایی افراد «ناشی» در این روز‌ها که بازار اینترنت و تلویزیون‌های سیاسی داغ است یک ممیز خوب برای تشخیص وجود دارد و آن هم ادبیات «قطع و یقین» و سفید و سیاه است. افراد متخصص از آنجایی که به پیچیدگی امور و چند علتی بودن وقایع اشراف دارند همواره سعی می‌کنند با احتیاط بیشتری بنویسند یا صحبت کنند و حداقل راه گریزی در حالت احتمالی برای خود داشته باشند.

مطالعه بیشتر...