نگاهی اجمالی به ملی‌گرایی ایرانی

نویسنده:مازیار میرزایی

برای شناخت ملی‌گرایی ایرانی نباید به دنبال فهم آن در چارچوب‌ تئوری‌های اروپایی در مورد ناسیونالیسم باشیم. ناسیونالیسم اروپایی در جهت ملت‌سازی بوده است و بر مبنای آن، نخست دولتی با گرایش‌ و اهداف ملی تشکیل و سپس پروژة ملت‌سازی بر اساس مؤلفه‌های مورد نظر این دولت دنبال می‌شد. روندی که در ترکیه و جمهوری آذربایجان نیز صورت گرفته است.

ملی‌گرایی ایرانی اما امری متفاوت است. ملت ایران از دوران قدیمه وجود داشته و نام ایران در اسناد تاریخی موجود است و آگاهی ملی ایرانیان (حتی در نبود یک دولت ملی) که فرهنگ و اندیشة سیاسی ایرانشهری شالودة آن را در دوره اسلامی تشکیل می‌دهد، سبب تداوم ایران و خلق حماسه‌های ملی می‌شده است. همچنین دولت‌های ایرانی از دل همین ملت طبیعی-تاریخیِ ایران برآمده‌اند و خود را در ادامة دولت‌های ایرانی دیگر می‌دیدند. ملی‌گرایی ایرانی بر خلاف ناسیونالیسم اروپاییِ برخاسته از فرایندِ دفاعیِ طبیعی و گرایش طبیعیِ ایرانیان در دفاع از سرزمین و فرهنگ خود در طول سده ها و در برابر یورش مهاجمان و مهاجران مختلف است. اما ناسیونالیسم اروپایی در ذات خود تهاجمی و به دنبال استیلا و تحمیل است.

رویکرد و نگاه اصلی در ملی‌گرایی ایرانی، یک نگاه سیستمی است. ایران به مثابة یک سیستمِ طبیعی-تاریخی (و نه ساختگی توسط دولت‌ها)، کلیتی است در عین جزئیات جدی و اصیل. ایران وحدتی است در عین کثرت و کثرتی است در عین وحدت. ایران سیستمی است برساخته از اجزای مختلف اما کلیتی بیشتر و فراتر از تک‌تک اجزای خود که در عین حال، قائل به ویژگی‌ها و هویت منحصر به فرد هر جزء است.

همة ما در درجة نخست ایرانی هستیم و از درون این ایرانیت به سمت جزئیت‌ها و کثرت‌های خاص خودمان (که مبتنی بر مؤلفة قومی-منطقه‌ایِ ما است) حرکت می‌کنیم. تمامی مؤلفه‌های قومی-منطقه‌ای ما در تعامل سیستمی با یکدیگر، برسازندة مفهوم ایران است که اقوام مختلف ایرانی در درون آن یکپارچه می‌شوند. اقوام ایرانی، هویت ملیِ جدا و مجزایی از یکدیگر ندارند. آنها همانند اجزای یک سیستم در تعامل و روابط و تأثیرگذاری متقابل با هم درک می‌شوند. از همین رو، ما یک ملت داریم و آن ملت ایران است. اگر به این ملت باور و آگاهی داریم، باید به منظور تأمین منافع ملی در حفظ مؤلفه‌های ملی خودمان (که ارکان ملی ما به شمار می‌روند و تداوم‌بخشِ ایران هستند) کوشا باشیم.

یکی از مولفه‌های مهم ملی ما زبان فارسی است. زبان فارسی، زبان ملی ما است. وقتی می‌گوییم ملی، معنای این جمله در نفی سایر زبان‌های ایرانی نیست بلکه این زبان نمایندة ملت ایران و مردمان ایرانی است. در طول تاریخ، سایر زبان‌های ایرانی هیچ‌گاه از جایگاهی که زبان فارسی از آن برخوردار بوده، برخوردار نبودند. منظور ما در اینجا برتری زبان‌شناختی فارسی بر سایر زبان‌های ایرانی نیست. موقعیت و جایگاه تاریخیِ ویژة زبان فارسی در ایرانشهر به دلایل مختلف که آن را به سطح زبان رسمی و ادبی و علمی ایرانشهر رسانده است، این زبان را مبدل به زبانی کرده است که از سطح یک قوم خاص فراتر رفته و مؤلفه‌های فکری و فرهنگی و تاریخی تمامی اقوام ایرانی در مقام ملت ایرانی را در خود جای داده است. از همین رو، تبدیل به مهم‌ترین حافظة تاریخی و فرهنگی ملت ایران شده است.

سایر زبان‌های ایرانی نیز به اندازة خود دارای مؤلفه‌های ملی هستند (در عین مؤلفه‌های قومی و منطقه‌ای) و صد البته جزوی از میراث فرهنگی ایران‌زمین محسوب می‌شوند. هر فردی به عنوان یک ایرانی، زبان فارسی را زبان ملی خود می‌داند و در چارچوب قوم خاص خود، زبان قومی خویش را ارج می‌نهد و به کار می‌گیرد. اینها منافاتی با یکدیگر ندارند. زبان فارسی نفی‌کنندة سایر زبان‌های ایرانی نیست و مسأله در برتری زبان‌شناختی زبان فارسی نیست بلکه مسأله بر می‌گردد به موقعیت ویژة زبان فارسی در طول تاریخ که اگر شرایط طور دیگری رقم می‌خورد و برایندهای تاریخی به شکلی دیگر می‌شدند ممکن بود به جای این زبان، زبان ایرانی دیگری از این موقعیت ویژة تاریخی-علمی-ادبی برخوردار شود و نهایتاً به عنوان زبان ملی در نظر گرفته شود.

زبان فارسی که به قوم پارس در گذشته نسبت داده می‌‌شود و در حال حاضر زبان رسمی کشور ایران است، دیگر از آن جایگاه محدودِ منسوبِ خود در گذشته فراتر رفته و در طی سده‌های متمادی تبدیل به عنصری ملی شده است. با رسمی شدن این زبان توسط هخامنشیان بر سراسر شاهنشاهی ایشان و نیز استمرار این رسمیت در طی دوران بعدی، زبان پارسی رفته‌رفته از محملی صِرف برای فرهنگ و اندیشۀ قوم پارس تبدیل شده است به محملی برای یکپارچه شدن فرهنگ و اندیشه و آداب تمامی اقوام ایرانی و نا-ایرانی موجود در دامنۀ حکومت‌های ایرانی و مفهوم ایرانشهر که این امر موجب گسترش این زبان و ورود عناصر زبانی و فرهنگی سایر اقوام در آن شده است. همراه با داخل شدن عناصر و قالب‌های فرهنگی و فکری

اقوام دیگر به یک زبان، مطمئناً واژگان و اصطلاحات مربوط به آن سیستم یا خرده-سیستم‌های فرهنگی و فکری نیز ورود پیدا خواهند کرد. برای نمونه، دین زرتشت و فرهنگ زرتشتی-اوستایی که مطابق مستندات تاریخی و زبانی امری ظهور یافته در قلمروی ایران اما دور از سرزمین قوم پارس بوده، با خود بسیاری از اصطلاحات و واژگان را در قالب‌هایی از اندیشه‌ها و آداب و احکام وارد زبان پارسی کرده است. و یا حتی بعد از ورود اسلام و تثبیت شیعه در ایران که باز هم شاهد این انتقال‌های فکری-زبانی هستیم. از همین رو، زبان فارسی با رسمی شدنش دیگر نه زبان یک قوم بلکه زبان یک ملت به نام ملت ایران است که تمامیشکل‌های فرهنگی و فکری و تجربی اقوام مختلف ایران را در خود یکپارچه کرده است. زبان فارسی در واقع یک زبان ملی است، نه قومی. این زبان با رسمی شدنش تبدیل به ابزاری شده در راستای یکپارچه شدن عناصر فرهنگی و فکری و زیستی تمامی اقوام ایرانی، و نیز ابزاری به عنوان بستر انتقال فرهنگ و اندیشه و آداب ایرانشهری که در طی گذر تاریخ در هم گره خورده‌اند و فراتر از عناصر فرهنگی و فکریِ تک قومِ پارس هستند.

متأسفانه در دهه‌های اخیر شاهد حمله به زبان فارسی از سوی برخی جریان‌های بنیادگرای قومی هستیم. در این جریان‌ها برای حمله به ایران، نخست یک دوقطبی کاذب ایجاد می‌شود که در آن فارس در مقابل قومی دیگر قرار می‌گیرد (مانند دوقطبیِ کاذبِ «فارس-ترک»)، سپس مردمان یک منطقه برابر با آن قوم خاص در نظر گرفته می‌شوند (مانند آذری را برابر با ترک دانستن)، آنگاه ایران را مساوی با فارس و فارس را مساوی با ایران قرار می‌دهند و این چنین آن قوم خاص را در برابر ایران علم می‌کنند (مانند قرار دادن ترک‌ها در مقابل ایرانی‌ها که به طور ضمنی همان قرار دادنِ آذری‌ها را در مقابل ایرانی‌ها است) و با بیرون کشیدن آن قوم خاص از دایرة ملت ایران و حمله کردن به ایران و مؤلفه‌های آن از جمله زبان فارسی به عنوان زبان فارس‌ها و ایرانیانی که از نظر آنها همان فارس محسوب می‌شوند، شروع به حمله به ارکان هویت ملی ایرانیان و در نتیجه به تمامیت ایران و منافع ملت ایران می‌کنند.

ملی‌گرایی ایرانی در برهة کنونی از تاریخ ایران در حال مبارزه با همین دست از بنیادگرایی‌های قومی است تا از تمامیت و هویت ایرانی دفاع کند. جدا از این وظیفة دشوار، از دیگر اهداف ملی‌گرایی ایرانی برقراری حکومت قانون و دولت ملی است تا در ذیل آن منافع ملت ایران از هر قوم و منطقه‌ای تأمین شود و قدرت و نیروهای موجود در کشور به صورتی متناسب و متعادل در میان مردمان ایرانی توزیع گردد. ملاک اصلی ملی‌گرایی ایرانی در سنجش روش‌ها و سیاست‌های داخلی و بین‌المللی، تأمین شدن منافع و مصالح ملی است. با فهم مفهوم ایران و ضرورت دولت ملی توسط مردم، راه برای برقراری حکومتی مبتنی بر قانون و منافع ملی باز خواهد شد که اقتصاد و تولید ملی یکی از نتایج حتمی آن است. ملی‌گرایی ایرانی به دنبال قدرتمند شدن ایران هم به لحاظ داخلی و هم به لحاظ بین‌المللی است که این امر را بر پایة فرایند «کهنه در نو» و تداوم سنت‌های ایرانی در شکلی نوآیین جستجو می‌کند.

ملی‌گرایی ایرانی شامل تفکرات مبتنی بر حکومت قانون و حاکمیت ملت و برقراری دولت ملی، جنبش‌های سیاسی و اجتماعی ملی‌گرایانه، تأکید بر مصالح کشوری و منافع ملی، عشق به فرهنگ و زبان و تاریخ ایرانی و حس افتخار به ایران و مردم ایران است. اساس ملی‌گرایی ایرانی بر آگاهی ملی و آگاهی از هویت ملی است که در کانون آن ایران و هویت ایرانی و یکپارچگی مردم ایران به عنوان یک ملت قرار دارد. سابقة آگاهی ملی در میان ایرانیان سابقه‌ای به درازای سده‌های طولانی است و مردم ایران در ذیل این آگاهی خود را ملتی یکپارچه و به عنوان ایرانی درک می‌کنند.

در عالم سیاست و اجتماع (چه در سطح ملی و چه در سطح بین المللی) هیچ چیز ملموس‌تر و واقعی‌تر از وطن و ملت نیست و به تبع آن هیچ چیز با اهمیت‌تر از مصالح کشور و منافع ملت نیست. ملی‌گرایی ایرانی با تکیه بر همین واقعیات و مصادیق سیاسی و انسانی به دنبال حاکمیت ملت ایران بر خود و ترقی کشور ایران و سعادت مردمان ایرانی است.

در ملی‌گرایی ایرانی والاترین ارزش‌ها که واقعی‌ترینِ ارزش‌ها هم هستند عبارتند از کشور و ملت و هویت ملی و تاریخ ملی و منافع ملی. ملی‌گرایی ایرانی خواهان سرافرازی و سربلندی کشور و ملت ایران است که این هدف را با تشکیل دولت ملی و برقراری حکومت قانون و نظام مبتنی بر سنت ایرانی (اما به صورت اصلاح شده و به روز شده) دنبال می‌کند.

ملی‌گرایی ایرانی عشق به میهن است در جهت حفظ و استمرار آن و دفاع از میهن و متعلقاتش در برابر بدخواهان و بیگانگان. ملی‌گرایی ایرانی نه باستان‌گرایی است و نه نژادپرستی بلکه تلاش برای سروری ملت ایران بر خود و بر امورات و سرنوشت خویش و دفاع از کیان کشور و آیندة ملت ایران است در سایة قانون و دولت ملی، خرد ایرانی

و احساسات وطن‌‌خواهانه.

ملی‌گرایی ایرانی هرگونه بنیادگرایی قومی و مذهبی را رد می‌کند و ضمن احترام به کثرت اقوام ایرانی، اصل را بر شهروند به عنوان عضوی از جامعه می‌گذارد و در واقع بر تفکر شهروندی در جامعه تأکید دارد. فرد به فردِ ملت ایران پیش از همه به عنوان یک شهروند ایرانی لحاظ می‌شوند و دارای حقوق و وظایفی در جامعه هستند. در تفکر شهروندی، تمامی افراد در چارچوب جامعة ایرانی از حقوق برابر برخوردارند و قانون اساسی و قوة عدلیه و عدالت‌خانه پشتوانة حقوق آنها است. یکی از خط‌قرمزهای ملی‌گرایی ایرانی و دولت ملی برآمده از آن عبارت است از حقوق ملت ایران و همچنین تضمین حقوق و آزادی‌های اصناف و اتحادیه‌ها و احزابی که مردم و شهروندان در آن نهادهای مردمی حقوق فردی و منافع شخصی خود را در چارچوب مصالح عمومی و منافع ملی پیگیر می‌شوند.

ملی‌گرایی ایرانی اصل را بر ایران به عنوان بنیان و مأمن ایرانیان می‌گذارد و بر همین اساس نیز موضوع اصلی در دانشگاه‌های علوم انسانی ایران باید خودِ ایران باشد تا علوم و دانش‌های تولیدشده پاسخگوی نیازهای ایران و مردمان ایرانی باشد. تولیدات علمی دانشگاه‌های ایران می‌بایست راهگشای ترقی ایرانیان در عرصه‌های داخلی و خارجی باشند. همچنین فن‌آوری‌های نوین می‌بایست بر اساس نیازهای ایرانیان و در چارچوب فرهنگ ایرانی بومی‌سازی شوند تا اصل تناسب میان «نیاز، بافتار و تولید» حفظ گردد و از این طریق نیز تولید ملی شکل گیرد که سبب رونق اقتصاد ایران خواهد شد. در واقع ما برای توسعه و پیشرفت نیاز به تفکر ملی و تقویت آگاهی و هویت ملی داریم.

ما برای توسعه و پیشرفت نیاز به تفکر ملی و تقویت آگاهی و هویت ملی داریم. علم جامعه‌شناسی بیان می‌دارد تا زمانی که اصولی مانند مصالح عمومی و منافع ملی در بنیاد امور مختلف یک ملت قرار نگیرد، آن ملت از توسعه و ترقی دور خواهد ماند. هر اندازه که مردمان یک کشور از تفکر ملی‌گرایی دور بمانند، به همان اندازه جامعة ایشان دچار انحطاط، فساد، اختلاس، رشوه، انحصارگرایی، بی‌تفاوتی و بی‌مسئولیتی عمومی خواهد شد. عشق به میهن و ملت سبب می‌شود تا هر فرد به مثابة یک شهروند ایرانی نسبت به کشور و هم‌میهنان خویش و نسبت به قوانین اجتماعی و منافع ملی تعهد و احترام نشان دهد و سعادت کشور و ملت ایران را اولویت قرار دهد. همین اولویت مبنایی است برای رشد و توسعة کشور و رفاه اجتماعی و همچنین مبنایی است برای اقتدار ایرانیان در منطقه و در سطح بین‌المللی.

در ملی‌گرایی ایرانی اعتقاد به نهاد شهریاری است به عنوان بخشی از نظام مشروطه. شهریار عبارت از پادشاهی است که صاحب فرّه ایزدی است یعنی فردی که دارای بالاترین میزان از خرد و اندیشة نیک، دادگری و درستی و راستی است و کیفیات لازم برای خدمت به کشور و ملت را تا نزدیک‌ترین درجه به آرمانِ شاهی دارا می‌باشد. این فرد برگزیدة خرد جمعی مردمان ایران و دارای توانایی‌ تاریخ‌سازی است. اما چنانچه زمانی فرّه ایزدی از او خارج شود و دیگر نه در جهت خدمت به کشور و ملت بلکه در جهت آسیب به کشور و ملت گام بردارد، نهادهای قانونی تعریف شده در نظام مشروطه جایز و ملزم هستند تا او را از جایگاه شهریاری پایین کشند و فرد جایگزین را انتخاب کنند. بر همین اساس، در نظام مشروطه نهادهای مردمیِ نظارت بر مقام شهریاری و نهادهای انتخاب شهریار وجود دارند. در ملی‌گرایی ایرانی، پادشاهی زمانی قانونی و مشروع است که دارای کیفیت شهریاری و دارای اصالت عقلانی و اخلاقی باشد. از این رو ملی‌گرایی ایرانی با هر گونه استبداد و حکومت زور و تلاش پادشاه برای رسیدن به حکومت مطلق مخالف است. ملی‌گرایی ایرانی به دنبال شهریاری نو و شهریاری ملت بر خود و بر کشور است که این سروری و شهریاری دارای نمادی به نام پادشاه است که در واقع نماد اقتدار و استقلال مردم ایران است. پادشاهیِ بدون مؤلفه‌های شهریاری (شامل خرد و راستی، عقلانیت و عدالت‌محوری و رعایت اصالت اخلاقی) یک حکومت فردی و مطلق‌گرا، استبدادی، تندرو، نابخردانه و غیراخلاقی است که از آرمان شاهیِ ایرانی به دور است. در ملی‌گرایی ایرانی، اندیشة شاه آرمانی و شهریاری بر فضیلت شاهی و قانونمندی استوار است. آزادی برای شاه و مردم تحت ادارة او تنها در چارچوب قانون سر بر می‌آورد. از این رو، شهریار افزون بر استعداد فطری برای فرمانروایی، خردمندی و بینش، تجربه و کارایی، راستی و دادگری و اخلاق‌مداری می‌بایست قانونمند باشد. این قانون مانع از آزادی افراطی پادشاه یا مردم است و در عین حال پشتیبان آزادی‌های ضروری و لازم برای پادشاه و مردم نیز هست.

0 دیدگاه برای «نگاهی اجمالی به ملی‌گرایی ایرانی»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *