« ما پان ایرانیست ها باید بدانیم کاری گران و راهی دشوار در پیش داریم »

در گفتگو با حسین شهریاری مطرح شد:

« ما پان ایرانیست ها باید بدانیم کاری گران و راهی دشوار در پیش داریم »

آرتمیس برهانی

حسین شهریاری از پیشکسوتان حزب پان ایرانیست می باشد. وی از سال ۱۳۳۱ به عضویت در حزب پان ایرانیست در آمده است و تا کنون با سابقه بیش از شصت سال مبارزه سیاسی، از کوشندگان خستگی ناپذیر این حزب به شمار می آید. در سالهای اخیر با شدت فشارهای گوناگون دستگاه امنیتی حاکمیت  بر روی حزب پان ایرانیست به ویژه اعضای سازمان جوانان حزب ، سرور شهریاری که خود نیز به همراه روانشاد مهندس رضا کرمانی، از گزند این توطئه ها و سناریو های هدایت شده وزارت اطلاعات در امان نبوده اند، همیشه همراه جوانان پر شور و مبارز سازمان جوانان حزب پان ایرانیست برای سرافرازی و سر بلندی آرمان پان ایرانیسم کوشش کرده اند. گفتنی است سرور حسین شهریاری تا کنون بارها مورد بازجویی، بازداشت و زندان قرار گرفته است.

 

 در ادامه گفتگوی آرتمیس برهانی  با سرور حسین شهریاری را می خوانید:

شما ازچه زمانی عضوحزب پان ایرانیست شدید؟ لطفا فعالیتهای خود درعرصه حزبی را توضیح دهید.

درسال ۱۳۳۰ درشهرستان دزفول دانش آموز سال اول دبیرستان بودم و درآن دوران گروهی ازدانش آموزان سالهای چهارم وپنجم (دردزفول تنها یک دبیرستان بود که تاسال پنجم داشت) بانام مکتب پان ایرانیسم فعالیت می‌کردند. در ماه های پایانی سال تحصیلی شاهد مبارزات میهن پرستانه همکلاسی های طرفدار مکتب پان ایرانیسم با دانش آموزانی که خود را توده‌ای می‌خواندند وسنگ حمایت ازاتحاد جماهیر شوروی را بر سینه می‌کوبیدند بودم، همین سبب شد که با اندیشه‌های پان ایرانیست‌ها آشنا شوم، پس ازشرکت درنشست های دانش آموزی و دریافت آگاهی های لازم درپایان سال ۱۳۳۱ به عضویت حزب درآمدم.

کوششها ادامه داشت تا آنگاه که رخداد۲۸  مرداد ۱۳۳۲ پیش آمد وبه دنبال آن بسیاری ازهواداران و اندامان سازمان دانش آموزی برای آنکه باعوامل حکومتی درگیر نشوند، راه خود را تغییر دادند وب رخی نیزبرای ادامه تحصیل درسال ششم دبیرستان راهی شهرهای دیگرشدند، این پیش آمد سبب شد که افراد بازمانده درتشکیلات که به حزب تبدیل شده بود بار بیشتری را به دوش بگیریم و دور از چشم ماموران کوشش ها را پیگیری کنیم.

سه سال ازکوشش های پنهانی دانش آموزیم درحزب پان ایرانیست گذشت، درسال چهارم دبیرستان بودم که مسوول حزب درشهر دزفول برای ادامه تحصیلات دانشگاهی ناگزیر به ترک زادگاه شد، او مرا برای ادامه کوشش ها به عنوان جانشین خویش و رابط تشکیلات به مرکز (تهران) معرفی کرد، ۶ ماه بعد از این معرفی، ازسوی دفترمرکزی حزب به عنوان مسوول شهرستان دزفول برگزیده شدم.

سال پنجم دبیرستان را به پایان بردم و برای ادامه تحصیل راهی اهواز شدم ولی مسوولیت دزفول راهمچنان به عهده داشتم، روزهای تعطیل به دزفول می‌آمدم تا یکی ازهمرزمان دزفول را برای ادامه کوششها به مرکز معرفی کردم.

درشهرستان اهواز همراه بامسوولان تشکیلات آن شهرستان دردوره‌های مختلف (کوششهای پنهانی وکوششهای باز) را ادامه دادم وسمت هایی چون «مسوول بخش فرهنگیان»، «مسوول سازمان زنان»، «مسوول نیروی دانشجویی» و درسالهای آخرسرپرستی روزنامه خاک وخون دراستان خوزستان راعهده دار بودم،و در زمان قصه دردناک جدایی بحرین در مجلس شورای ملی مطرح گردید، که به همت فراکسیون حزب پان ایرانیست، دولت هویدا استیضاح شد و جدایی بحرین به صورت قانونی، نافرجام ماند. با تعطیلی روزنامه خاک وخون و بستن دفترهای حزب درشهرستان‌ها از سوی دولت هویدا، گروهی از پان ایرانیست های فعال ازکارشان برکنارشدند و گروهی نیزازشهر و دیارشان به نقاط مختلف کشور تبعید شدند، که مرا نیز از اهواز به آباده فارس فرستادند، که پس از سه ماه دراثر پافشاری دوستان حزبی به تهران منتقل شدم، درشهر تهران زیرنظر بزرگ مردانی چون سروران دکترمحمدرضاعاملی تهرانی (آژیر) و محسن پزشکپور (پندار) بکوششهای سیاسی و آموزشهای لازم ادامه دادم.

 

در بازداشتهای سریالی پان ایرانیست‌ها، درآخر پاییز۹۱ شما مسن‌ترین فرد بودید که بازداشت شدید، علت این بازداشت چه بود؟

باید به آگاهی تان برسانم، این بازداشت درمنزل روانشاد سرور مهندس رضاکرمانی اتفاق افتاد، اوکه یکی از پیشکسوتان حزب پان ایرانیست و نیز از کوشندگان راه بزرگی ملت ایران و مبارزی آزاده بود، براثرسکته مغزی درنیمه دوم آبان ماه، توان راه رفتن وسخن گفتن را ازدست داده بود، من هفته‌ای یک یادو بار به دیدارش می‌رفتم و درآنجا با تنی چند ازهم اندیشان و اندامان حزبی که برای عیادت سرورکرمانی می‌آمدند دیدار می کردم، آن روز (پنجشنبه، دوم آذرماه) همچون روزهای دیگر به دیدارش رفته بودم، گروهی دوستان حزبی از کرج، شهریار، اهواز و تهران نیز آنجا حضور داشتند.

زنگ در به صدادرآمد، دوستی در را گشود، گروهی ازافسران نیروهای انتظامی (هشت تن) و سه تن لباس شخصی (مامورامنیتی) وارد منزل شدند، بیدرنگ و بی آنکه فرمانی پایه گرفته برجستجوی خانه نشان دهند، وسایل شخصی حاضران (تلفنهای همراه و….) وبسیاری ازوسایل منزل راجمع آوری کردند.

جستجو بیش از دوساعت به درازا کشید، دراین هنگام من به رفتار دور از شأن یکی ازماموران انتظامی به هنگام ورود به خانه اعتراض کردم ویاد آور شدم، با آنکه بیش ازچند ساعت ازحضورشان درمنزل وجستجو و جمع آوری وسایل منزل می‌گذرد، هنوز هیچ حکمی برای کارشان ارائه نکرده‌اند، با بیان این موضوع یکی ازل باس شخصی هاب رگه‌ای را به سرور کرمانی نشان داد، اماچون سرور کرمانی درشرایطی نبود تا نوشته رابخواند، با زبان نامفهوم به مامور، کارشان راپذیرفت، به هرحال لوازم گرد آوری ازخانه سرور کرمانی را به همراه ۱۰ تن عیادت کنندگان که من نیز درآن جمع بودم به خارج ازخانه هدایت کردند، این درحالی بود که منزل سرور کرمانی وسیله نیروهای مسلح محاصره شده بود.

ما بازداشت شدگان را دست بند بردست زده به پاسگاه انتظامی شهرک ناز بردند، اما از بازداشت صاحبخانه (سرور کرمانی) خودداری کردند و این نشانگر آن بود که ماموران امنیتی دریافته بودند، وضع سرورکرمانی مناسب نیست وحاضران برای عیادت آمده بودند نه نشست حزبی، اماچه سود که تمامیت خواهی منطق نمی‌پذیرد.

ماموران امنیتی که کاربازجویی را در پاسگاه به عهده داشتند، کوشیدند با ایجاد فضای ترس و وحشت وگاه از راه دلسوزی ما را مجبور به امضای نوشته‌ای کنند که براساس آن حق فعالیتهای حزبی را درچهارچوب حزب پان ایرانیست ازخود سلب کنیم، این کار ساعت ها ادامه داشت، اما با توجه به قانونی بودن حزب پان ایرانیست و پیشینه‌ای بیش از دو برابر عمرجمهوری اسلامی ازسویی و از سوی دیگر باتوجه به اصل ۲۶ قانون اساسی که فعالیت های حزبی را به رسمیت شناخته، هیچ یک ازاعضای حزب تعهد یاد شده را امضا نکردند و به این ترتیب بعد ازساعت ۱۲ ما را به زندان رجایی شهر، بند اطلاعات تحویل دادند.

برخورد نیروهای امنیتی باشماچگونه بود؟

باتوجه به اینکه هریک از بازداشت شدگان رادریک سلول جای دادند، از وضع دیگران بی خبرم، اما روز بعد، زمانی که مرا با چشمان بسته به اتاق بازجویی بردند، (بنابر روال کار اطلاعات متهم را با چشمان بسته در زاویه اتاق به گونه ای که پشت به در ورودی و بازجوداشته باشد می‌نشانند تا چهره بازجو و حرکاتش ازچشم متهم بدور باشد) درچنین شرایطی گوش به آهنگ گامهای بازجوداشتم، صدای پا خبر آمدنش راگواهی داد، دراین هنگام بازجو با لحنی پرخاشگرانه گفت: «شهریاری بازکه شروع کردی» من که خود را برای پاسخ گفتن به سلامش آماده کرده بودم، هنوز به پاسخ پرسش غیره منتظره‌اش نپرداخته بودم که ضربه‌ای سنگین به سمت راست پشت سرم وارد آمد وسیل فحشهایی که تا آن زمان نشنیده بودم، بدنبال آن ضربه و ادامه ناسزا‌ها، ضربه‌های پیاپی دیگر به گردن و پهلویم وارد آمد، گیج شده بودم و بازجو همچنان ناسزا می گفت. گویا درمیان ناسزاها بازجو پرسشی مطرح کرده بود که من به سبب گیجی متوجه آن نشده بودم، به همین سبب بازجوبا عصبانیت فریاد کشید،: «چرا لال شدی وبپرسشم جواب نمی‌دهی؟» گفتم: «من به پرسشهای شما پاسخ نخواهم داد»، بازجوباشنیدن این عبارت، ناسزاگویان از اتاق خارج شد.

زمانی گذشت آقایی که مرا به اتاق بازجویی آورده بود به سراغم و گفت: «بازجویی تمام شد؟» گفتم: «از بازجویتان بپرسید که مرا کتک زد و فحش داد» مامور بیرون رفت و پس ازچند لحظه بازگشت، دستم راگرفت و بار دیگر به سلولی که شب را گذرانده بودم هدایت کرد.

.

تاکنون چند بارسابقه بازداشت وزندان داشته‌اید؟

اخطار، احضار، بازداشت، تبعید و زندان برای رهپویان وکوشندگان سیاسی، دردوران حاکمان وحکومتهای تمامیت خواه امری طبیعی است، زیرا نمی توان ازکوششهای اجتماعی و سیاسی سخن گفت بی‌آنکه با عسس و داروغه زمان روبرو نشد، باتوجه به این واقعیت باید بگویم دردوران حکومت پادشاهی دو بار بوسیله ماموران انتظامی و امنیتی بازداشت و دوبار هم ازمحل کار و زندگیم تبعید شده‌ام، اما در دوران حکومت عدل جمهوری اسلامی باید از این ضرب المثل مشهور «کشته ازبس که فزون است، کفن نتوان کرد» کمک بگیرم که تعداد اخطار‌ها، احضار‌ها، بازداشت‌ها و زندان‌ها آنقدر زیاد بوده است که شمار نتوانم کردن، ولی مهم‌ترین آن‌ها سه ماه بازداشت درزندان توحید و اوین، چهارسال زندان که بار آفت اسلامی به پنج سال زندان تعلیقی تبدیل گردید، ۱۸ روز زندان دربند الف طا (اطلاعات) ی اصفهان، و۱۸  ماه در زندان رجایی شهر کرج است.

 

درطی سالهای گذشته شاهد فعالیت پررنگ جوانان درحزب پان ایرانیست بوده‌ایم، شما علت این امررا چه ارزیابی می‌کنید؟

گفتنی است که دوانگیزه سبب پیدایی اندیشه پان ایرانیسم شده است، یکی نیاز زمان و دیگری فرمان تاریخ، اما با اندوه باید گفت این نیاز و فرمان راحاکمیتها آنچنان که بایسته است درنیافته‌اند، و ازشناخت راه سربلندی ایران باز مانده‌اند، اما جای خوشبختی است که مردم ما به ویژه نسل جوان، فراتر از حاکمیت‌ها می‌اندیشند وحرکت می‌کنند و بهتر از آنان انگیزه‌های زبونی ناشی ازپراکندگی (تجزیه) سرزمینهای ایرانی نشین راشناخته و پان ایرانیسم را یگانه راه نجات ملت ایران از این نابسامانی می‌دانند.

پس ازحوادث، پس ازانتخابات سال ۸۸ فشار برروی پان ایرانیست‌ها هم افزایش پیداکرده، چرا؟

اتخاز مواضع اصولی حزب پان ایرانیست در مورد انتخابات و استقلال فکری حزب نسبت به رویدادهای درون و برون کشور، همچنین طرح شعارهایی چون «دین آری، حکومت دینی نه» «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» «نه غزه نه لبنان، فقط فلات ایران» و «ایران بزرگ آرمان بزرگ می‌خواهد» مردم را که دراثر بایکوت خبری از وجود و حضور حزب پان ایرانیست و کوششهای آن بی خبر نگاه داشته شده بودند، بار دیگر به حضور و پویایی حزب پان ایرانیست آگاه کرد واین خود سبب خشم سازمانهای ذیربط گردید و بگیر و ببند‌ها و دیگر کنشهای معمول از همین زمان افزایش یافت.

برآوردشما به عنوان یک پیشکسوت ازفعالیت های سازمان جوانان پان ایرانیست چگونه است؟

درپاسخ باید بگویم پیشرفت هرگروه و حزب بستگی کامل به پشت کار و تلاش سازمان جوانان آن حزب و گروه دارد و کوشش های سازمان جوانان حزب پان ایرانیست دراین برش زمانی که ازسوی تمامیت خواهان در تنگنا  قرار گرفته است، بسیار با ارزش می‌باشد.

 لزوم فراگیر شدن اندیشه ملی در جامعه چیست؟

بی گمان یکی از راز‌ها، بلکه بزرگ‌ترین و پر اهمیت‌ترین راز ماندگاری ملت‌ها، آگاهی آنان برگذشته خویش است، اینکه افراد یک ملت بدانند میراث داران چه کسانی هستند؟ گذشته سرزمین شان چیست؟ دوستان و دشمنان آنان در درازای تاریخ چه کسانی بوده‌اند؟ اگرچنین رخداد نیکویی در کشور ما پدیدآید، دگرگونی بزرگی به راه سرافرازی و نیرومندی ملت ما پدید خواهد آمد، پس اگربخواهیم ملت ما درجهان ملت‌ها جایگاه دیرینه خود را بازیابد، راهی جز فراگیر شدن اندیشه ملی، به معنایی که بیان شد وجود ندارد و این مهم تنها باگسترش اندیشه پان ایرانیسم جامه عمل خواهد پوشید.

در پایان هر ناگفته‌ای هست بفرمایید.

ما پان ایرانیست ها باید بدانیم کاری گران و راهی دشوار در پیش داریم و این را هم باید بدانیم که دراین راه تنها نیستیم، چه هرایرانی بی‌آنکه پان ایرانیست ها را بشناسد، پان ایرانیستی تواناست، اما بر آغاز رزم به راه سربلندی ایران و ایرانیان آگاهی نیافته تا آنان را همراهی کند، پس بکوشیم تا فریادمان را همه گیر سازیم و ایران را آنچنان که شایسته است به راه سربلندی رهنمون کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *