«منطق ملی» در سیاست خاورمیانهای؛ قدرت منطقهای در منطقه ایرانی
افشین تبریزی
پان ایرانیستها از دیرباز نقش مهم و محوری برای دولتها در رابطه با پیش برد سیاست خارجی بر پایه اصول ملی قائل بودهاند. این گزاره قدیمی که سالها است بر منطق ملی ما حکمفرما است نه زاده شعار که عصاره رویکرد واقع گرایی در روابط بین الملل است؛ بطوری که بسیاری از نظریه پردازان مبتنی بر این نگرش، تئوریهایی ارایه دادهاند و صاحب نظرانی از این رویکرد، پشتیبانی علمی میکنند. البته این مساله زمانی قابل انتظار از دولتهاست که مبتنی بر مولفههای مدرن و رویکردها و ذهنیت ملی شکل گرفته باشند و نگاه و حرکتش توسط جامعه یا بخش قابل توجهی از جامعه حمایت و پشتیبانی شود. از نظر هانس.چی مورگنتا که وی را پدر رهیافت واقع گرایی کلاسیک میدانند، چهار فرض اصلی برای تبیین و توجیه واقع گرایی وجود دارد.
نخستین فرض دیدگاه بدبینانه به سرشت انسان است که شاید بتوان آن را در امتداد نظریه هابز توضیح داد. دومین مفروض، محتمل تلقی کردن «جنگ» است. این رهیافت معتقد است از آنجایی که روابط بین الملل مناقشه آمیز است جنگ راه حل «نهایی» و واپسین کلید حل مشکلات در جایی است که دیگر راه دیپلماسی بسته شده است. بنابراین نباید احتمال جنگ را نادیده گرفت.
مفروض سوم این رهیافت، مبتنی بر منفعت ملی است. از این منظر امنیت ملی و بقای دولت بالاترین ارزشها است.
بر اساس این فرضیات است که سه هدف عمده برای سیاست خارجی تعیین میشود: تامین منافع ملی، حفظ امنیت ملی و تداوم بقای دولت (کشور).
مهمترین هدف و مقصود نهایی سیاست خارجی طرح و دفاع از «منافع ملی» کشورها است. هم چنین امنیت ملی و بقای دولت هنجار مرکزی رهیافت واقع گرایی است که هر چیز دیگری در پی آن میآید. این رهیافت که پرکاربردترین و عمدهترین الگوی سیاست خارجی کشورها به شمار میرود، منفعت ملی را داور نهایی در قضاوت نسبت به سیاست خارجی قلمداد میکند. هم چنین نه جامعه جهانی که «کشورها» را اصیل میداند. زیرا جامعه جهانی و اخلاق محدود به دولت بوده و وارد عرصه روابط بین الملل نمیشود چرا که جهان سیاست حوزهای آنارشیک است که در آن بینظمی و مناقشه میان دولتها حاکم است.
امنیت ملی: ریمون آرون از متفکرین همین حوزه نیز معقتد است که هدف اصلی کشورها در نظام بین الملل تضمین امنیت و حفظ بقای خود است. مورگنتا نیز مانند همه واقع گرایان بر این باور است که سرشت نظام بین الملل آنارشیک است، یعنی فاقد مرجع و اقتدار مرکزی بوده و این وجه تمایز آن با «جامعه ملی» است که دولت در آن اقتدار دارد. وی پیش از آنکه بر نبود قواعد در عرصه بین الملل تاکید کند بر نبود اقتدار تاکید دارد.
منافع ملی: منفعت ملی مفهومی کلیدی نزد مورگنتا است کهگاه آن را به مثابه قدرت تعریف میکند و گاه بر اساس قدرت. مفهوم منافع ملی «جوهره» سیاست تلقی میشود که تحت تاثیر زمان و مکان قرار نمیگیرد. در عین حال نوع منافعی که عمل سیاسی را در یک دور خاص تاریخی تعیین میکند وابسته به زمینه سیاسی و فرهنگی است که سیاست خارجی در چارچوب آن تعریف میشود.
منزلت «قدرت» در روابط بینالملل: روابط بینالملل محصول تعامل و تقابل اجزا است نه حاصل به هم پیوستگی آنها. در این صورت میتوان سیاست خارجی هر کشور را تز، صحنه روابط را آنتی تز و نظام بینالملل را سنتز آن محسوب کرد. در این نظام انسجام به آن معنایی نیست که از آن در نظریه سیستمها استفاده میشود و تنها قانون و ضابطه جوهری گرایش به قدرت است. در این برداشت سامان حاکم بر روابط بین الملل همان ویژگی حاکم و تردید ناپذیر میل به فرمانروایی و کسب قدرت فزونتر در جهان است.
***
سیاست خارجی کشورها بازتابی از مقتضیات، نیازها، جایگاه جغرافیایی و حتی ضعفها و کمبودهای سرزمینی است. هنگامی که پایههای سیاست خارجی یک کشور بر اساس منافع واقعی شکل میگیرد، تغییر این سیاست به سادگی ممکن نیست و تغییر حکومتها (رژیمهای سیاسی) نیز تحول چندانی در آن ایجاد نمیکند مگر اینکه فقط شیوههای دسترسی به آن را تغییر دهد. برای نمونه سیاست خارجی روسیه تزاری در حرکت به سمت جنوب و غرب حتی پس از ظهور شوروی نیز دچار تغییر نشد. بلشویکها بلافاصله پس از تثبیت نسبی جمهوری مستعجل آذربایجان را برچیدند، استقلال ترکستان شرقی را توسط ارتش سرخ نابود کردند و سیاستهای فرهنگی ضد ایرانی، ضد شیعی و ضد فارسی تزارها را ادامه دادند و سپس پس از یک دهه به محض اینکه کوچکترین فرصتی در خلال جنگ جهانی دوم پیدا کردند، تردیدی در استفاده آن برای اشغال و انضمام شمال ایران به خاک شوروی نداشتند.
همین سیاست در جبهه غرب شوروی نیز وجود داشت. گرایش به تصاحب اکراین همیشه جزو سیاست خارجی روسها بود. آنها در اولین فرصت بخش مهمی از اکراین را به خاک خود ضمیمه کردند که رویای آن تا دوران تزار ادامه داشت. منطقه کریمه جزیرهای مناقشه انگیز بین عثمانی و تزارها محسوب میشد.
***
خاورمیانه مصداقی بارز برای اثباتِ اصلِ وضعیتِ آنارشیک در نظام بینالملل است. این منطقه در نبود دولتهای ملی، زمین تاخت و تاز گروههای غیر دولتی non- state است که هر یک ادعای حکمرانی دارند. نبود سنت دولتمداری قوی در کشورهایی مانند سوریه و عراق که میراثخواران جدید الولاده عثمانی هستند – و بخشی از هر کدام متلق به قلمرو و جهان ایرانیست- زمینه ساز بحرانهای سیاسی و اجتماعی است. در شرق نیز کشورهای پاکستان و افغانستان از همین مسئله رنج میبرد. آیا میتوان دولتهای بدون حاکمیت را «دولت» به معنی واقعی نامید؟
دولت از چهار عنصر اصلی یعنی سرزمین، حکومت، حاکمیت و جمعیت تشکیل میشود. در کشورهایی که بر شمردیم جمعیتهایی متعددی وجود دارد که هنوز به شکل «ملت» درنیامدهاند. بلکه قبایل، گروههای قومی و مذهبی با بیعتهای فروملیای هستند که بر اساس الگوهای سنتی زندگی میکنند و وفاداریهایی غیر آنچه برای تداوم حیات یک دولت-ملت لازم را حمل میکنند.
عنصر «حاکمیت» نیز در این کشورها مفقود است. حکومتهای پاکستان، افغانستان، عراق و سوریه هیچگاه قادر به اداره عادلانه تمام عرصه سرزمینی خود نبودهاند و بحرانهای امروزی نیز محصول بحران در اداره است. با کمرنگ شدن عنصرِ حاکمیت، عنصر سرزمین نیز رنگ میبازد و تنها در روی کاغذ رسمیت دارد نه بیشتر.
مسئله: در چنین وضعیتی چطور میتوان یک قلمرو ملی مانند ایران را – که ویژگیهای زبانی، تاریخی، دینی و تباری متمایزی با برخی از همسایگان دارد- حفظ کرد؟ چطور میتوان از سرایت بحرانها به داخل مرزها و سرریز آنها به جامعه جلوگیری کرد؟
به طور کلی وظیفه یک سیاست خارجی که از عقل ملی پیروی میکند در جهان ناآرام چیست؟
برای پاسخ به این پرسش نخست باید جایگاه ایران در منطقه خاورمیانه مشخص نمود.
فرض ما بر این است که ایران قدرت منطقهای است و برای بقای خود نیاز دارد که اولا منزلت منطقهای خود را حفظ و ملزومات و ابزارهای پدید آورنده این قدرت را به منزله پایه تصور کرده و در حفظ آن جدیت داشته باشد.
عراق و سوریه: در بحران سوریه و عراق که با ظهور داعش و سلفیگری جدید همراه بود، همواره این شبهه مطرح شد که چرا ایران در این بحرانها نقش تهاجمی و نه نقش تدافعی را ایفاء میکند؟ این نقش آفرینی حکومت ایران که با حضور بازوهای نظامی این دولت همراه بود، در نهایت به تقابل با جهان عرب نیز تفسیر شد که در بحران سیاسی با عربستان به اوج رسید.
سوال اصلی همه این است آیا منطق پانایرانیستی سیاست فعلی در عراق، یمن، سوریه و لبنان را تایید میکند؟
پاسخ به این سوال تک بعدی نیست و نوعا لایه لایه است. اولا هر گروه و نهضت فکری که به قدرت فکر میکند، از سیاستی به طور کامل دفاع میکند که خود در تدوین آن نقش آفرینی کرده باشد. تدوین و طرح ریزی حضور نظامی ایران در سوریه، عراق و … محصول برنامه ریزی و سیاستگذاری پانایرانیستها نیست زیرا آنها فعلا در هرم تصمیم سازی و تصمیم گیری نقش مهمی ندارند. از سوی دیگر وضعیت فعلی نتیجه خلاء قدرت است، خلاء قدرتی که از ضعف ایران و تقابل غیر منطقی حکومت با آمریکا و انقلابیگری نشأت گرفته. در حال حاضر سویهها و منطق سیاستی که توسط حکومت در منطقه و سیاست خارجی دنبال شده است از چنان محتوای عقلانی و ملی خالی بوده که تنها ایران را درون یک آتش ملتهب رها ساخته و اگر پانایرانیستها از برخی اقدامات در عراق و سوریه به مثابه اقدامی دفاعی حمایت میکنند در راستای نظریه بقا و تضمین امنیت میتواند باشد و اینکه دست کم حوزههای مرتبط و متصل با قلمرو ایرانی به دست نیروهای ضد ایرانی نیافتد و هندسه سیاسی منطقه طوری شکل نگیرد که در داخل آن برای سدهها چیزی جز تخاصم و فرصتسوزی و منفعت سوزی و ناامنی برنخیزد. از منظر واقع گرایی حوزهای مناطق پیرامونی ایران فارغ از اینکه چه کسی در ایران حکومت میکند میبایست از تسلط نیروهای بنیادگرا و یا گروهها و تفکرات ضد ایرانی بری و مصون بماند تا امکان استقرار و اجرای برنامههای ملی ممکن باشد. از این منظر منافع ملی ایران ایجاب نمیکند که کشوری مانند عراق که از بدو تاسیس (۱۹۲۱) تا به امروز محل صدور بحران، جنگ و … به ایران بود را به حال خود رها کنیم!
اگر از تهدیدات پان عربیسم -که در این کشور متولد شد- بگذریم، تهدیداتی نظیر پرورش و شکل گیری دوره جدید فعالیتهای حزب توده در عراق از دهه ۲۰ تا ۵۰، حضور گروه تروریستی رجوی، فعالیت جریانهای تجزیه طلب عرب و تُرک در این خاک کشور و … از نمونههای مهم تهدیدات یک عراق کنترل نشده است. ایران برای حفظ امنیت ملی خود ناچار است فعالیتهای گستردهای در عراق داشته باشد که البته لازم است با احترام به قواعد بینالملل همراه شود. ایران در عین حال که دشمنان سهمگینی در عراق دارد، دوستان خوبی نظیر کردها و شیعیان را نیز دارد که لازم است از حیات آن هم محافظت نماید. تجربه نشان داده است که تفکر بعثی-داعشی حاضر است وابستگان به ایران را حتی تا پای نسل کشی نیز بکشاند.
با تکیه بر منطق حفظ بقا و حیات ملی بود که فارغ از جنس و ماهیت حکومتهای مستقر میتوان و باید با استفاده از نگاه پان ایرانیستی حداقل فعالیتهای لازم را خواست و حمایت کرد. و از این جهت بود که سرور محسن پزشکپور در سال ۱۳۵۸ و هنگامی که کشور، تجربه تلخ جنگ را طی میکرد، جنگ با عراق بعثی را برای نخستین بار «دفاع مقدس» نامید و مشارکت در آن را وظیفه ملی دانست. در آن دوران پان ایرانیستها تحت شدیدترین فشارها و تضیقات قرار داشتند و رهبری آن نیز به فرانسه مهاجرت کرده بود.
آیا جنگ امروز ما با داعش و سلفیگری به روایتی جنگ با بقایای حزب بعث نیست؟ اگر سطح تحلیل یک پله بالاتر بریم باید پرسید آیادر حقیقت این تفکری بعثی- سلفی نیست که امروز در رژیمهای عربستان و قطر حکمرانی میکند؟
همانطور که گفتیم سه هدف عمده برای سیاست خارجی تعیین شده است. در شرایطی از این دست که کل منطقه تحت بلبشوهای قومی، مذهبی، سیاسی قرار دارد و اخبار کشتار دسته جمعی برای همه عادی شده است، چه تفاوت دارد که چه نوع سربازانی برای دفاع از امنیت ملی و بقای کشور به کار گرفته میشوند؟ داوری نهایی در منفعت ملی است. منافع ملی نیز در کشورها به صورت موردی و نه به صورت کلی مورد جمع بندی قرار میگیرد. این قاعده حاکم بر سیاست خارجی همه کشورها است. به عبارت بهتر قاعده بازی است و هیچ کشوری نیست که از این قاعده پیروی نکند.
به طور خلاصه باید گفت پانایرانیستها از اقتدار ایران در جهان و منطقه حمایت میکنند و از آنجایی که فعلا خود در راس قرار ندارند، فرصت سوزی را نیز جایز نمیدانند. ایران در سوریه و عراق از مردم و حقانیت مردم دفاع کرد. زیرا این حقیقت روشن است که اگر ایران در عراق و سوریه با داعش (عربستان و قطر و…) مبارزه نمیکرد، مردم کرمانشاه و خوزستان و کردستان و در وهله بعدی مردم تهران و کل ایران … در معرض تهدید قرار میگرفتند.
پس کلیت این سیاست قابل دفاع است اگر چه مسولیت این وضعیت که حوزههای حیاتی ما به آتش کشیده شده است متوجه حکومتی است که نتوانسته از یک سیاست خارجی ملی و اصولی پیروی کند و ایران را در معرض جدیترین خطرات و تهدیدات قرار داده است.
امروز تمام حرکتهای ارتجاعی منطقه اعم از بعث، سلفیگری، نوعثمانیگری، پانترکیسم، پانکردیسم و حامیان داخلیشان به صورت برنامه ریزی شده بقای کشور ما را نشانه گرفتهاند. اگر این حملات کنترل نشود ایران در وضعیتی مشابه جنگ هشت ساله گرفتار خواهد آمد. پان ایرانیستها همانطور که به درستی جنگ هشت ساله را دفاع مقدس نامیده و در کنار ارتش و سایر نیروهای نظامی قرار گرفتند، امروز هم از سیاست دفاع و نفوذ منطقهای حمایت میکنند. زیرا بر این باوراند که بخشی بزرگی از این سیاست محصول تاثیر گذاری گفتمان نهضت ملی ما بر فضای فکری و تصمیم سازی دولت است. پان ایرانیستها از هر سیاستی که بر مبنای عقل ملی طرح ریزی شود و به صلاح منافع ملت باشد حمایت خواهند کرد به شرطی که در مرحله اجراء درست اجرا شود و از منطق غایی تهی نشود.
ما امیدوار هستیم با تکیه بر عقل ملی و تغییر نگاه بسترهای لازم برای افزایش نفوذ و منزلت ملی فراهم شود و ایران بتواند با استفاده از تواناییهای داخلی و تاریخی نقش موثرتری در منطقه و جهان ایفا کند. منطقه نیازمند نظم ایرانی است که با دقت و ظرافت طراحی شود.